انجمن علمی-ادبی سیّدجلال آل احمد مردی که در میقات، خسی شد؛ و در ادبیّات، کسی؛... همو که "جلال آل قلم" بود
| ||
عید اوّل ذیالحجّه و نامهای عاشقانه از جلال به سیمین . برسد به دست سیمین: عزیزدلم! سیمین جان! راستش تازه داری میفهمی که کاغذ (نامه) یعنی چه؛ چون این کاغذ اخیرت یکی از کاغذهای خوب بود. چرا کاغذها من تابحال نرسیده؟ من هفتهای دو تا کاغذ را دادهام، بی بروبرگرد! چون من روزهای ورود کاغذهای تو را، و روزهای ارسال کاغذهای خودم را با شماره و تاریخ اصلی کاغذها یادداشت میکنم. حتّی یک پُست را هم تأخیر نکردهام و حتم هم دارم که بعد کاغذم رسیده است و ادّعایم ثابت شده. دربارۀ آمدن من به اروپا و غیره هم، عزیز دلم همهاش هوس است! من فعلاً خودم را غرق در بنّایی [خانه] کردهام و تا تو بیایی باید آن را تمام کنم. دنبال هیچکاری هم نمیتوانم بروم. تو برگرد... چهارصباحی استراحت کنیم... بعد دنیا باز هم پیش روی ماست. اوّلِ جوانیمان است. بالأخره ارادۀ من کمتر از کسی نیست... بیا عزیز دلم! که دیگر تحمّلناپذیر شده است... خواهش میکنم که از این به بعد گریه نکن؛ و من هم به خودم قول میدهم که دیگر گریه نکنم! این دو ماه و خُردهای را هم به خودمان تحمّل بیاموزیم، انشاءالله تمام خواهد شد... راستش را بخواهی اینها را مینویسم که به خودم هم تلقین کرده باشم...! غزلی که از حافظ فال گرفتهای، تا تَه دو بار خواندم؛ و این بیت را در جواب محبّت تو میفرستم: از دم صبح ازل تا آخرِ شامِ ابد/ دوستی و مِهر، بر یک عهد و یک میثاق بود... جــلال . گردآوری: سعید جرّاحی عید اوّل ذیالحجّه 1402 . . موضوعات مرتبط: نامههای جلال و سیمین برچسبها: جلال آل احمد, عاشقانه ها [ چهارشنبه سی و یکم خرداد ۱۴۰۲ ] [ 11:40 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
نامۀ سیمین به جلال و دلتنگی ندیدنش... . * این نامه در زمان سفر جلال آل احمد به کشور آلمان، از طرف همسرش سیمین دانشور برای او نوشته شده: . جلال جونی! زنگ [مأمور] پُست بیدارم کرد. به عجله آمدم پایین. کارتِ تو از برلین شرقی (آلمان). میدانی چند روز در راه بوده؟ اقلّا 15 روز؛ شایدم بیشتر. به هر جهت ممنون. الآن ساعت سه بعد از ظهر است. پای بخاری نشستهام، سماور قُل قل میکند و چای هم حاضر است. جلال جون! الهی این چند ماه هم تمام بشود و بهسلامتی برگردی. میدانی تو که نیستی، نصف تن من انگار نیست. کاغذ[نامه]ات که مرتّب بیاید، این نصفِ تن من برمیگردد و اگر هم نیاید همانطور که گفتی باتریام خالی میشود! الان هزارتا کار دارم، امّا حوصلۀ هیچ کاری را ندارم. منتظر عصر امروزم که کاغذت دوباره بیاید. وقتی هم آمدی، دیگر به هیچ قیمتی از هم جا نمیشویم. مگر عُمر کوتاه آدمی چقدر است؟؟؟ دیشب که کمی برای "صدیقی و صدیقه" از تنهایی و رنج دوری تو میگفتم، گفتند این غصّهها خوب است؛ آدم را رو به کمال میبرد. مشکل میبینم که چنین عمر کوتاه آدمی، چنین هدفهایی را بشاید! یعنی کمال به این سادگی نیست که در یک عمر هشتاد ساله حاصل شود! میبینی که اشتهایم خوب است و خیال دارم [که] هشتاد سال عمر کنم! البتّه با شمای دوست... امّا امشب هشت تا مهمان دارم. امروز تمام وقتم صرف پخت و پز و تمییز کردن خانه شد. ... در میزنند. مثل اینکه آمدند! قربانت میروم... سیمین . پخش شده از برنامۀ مستطاب "خانۀ جلال" از شبکۀ نسیم . . پینوشت: + خانم سیمین دانشور حدود 90 سال عمر کرد، ولی همسرش جلال آل احمد را در 46 سالگی کُشتند!! در 18 شهریور سال 1348 "ساواک" او را کُشت! . . . موضوعات مرتبط: نامههای جلال و سیمین برچسبها: جلال آل احمد [ پنجشنبه بیست و پنجم خرداد ۱۴۰۲ ] [ 18:28 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
نامۀ سیمین به جلال (هزینهها) . جلال جانم! حالا شدی آدمحسابی و پسر خوبِ عزیز من! این هفته حالم و روحیّهام آنقدر خوب است که نگو. از تو حسّابی کاغذ(نامه) داشتم. یک کاغذ پر و پیمون و مفصّل، و یک کارت از برلین. یک کاغذ از هامبورگ و یک بسته کتاب از زیگفورد که کتابی قرمز برای شمس ( آل احمد) هم در میانش بود. دیروز صبح کاغذی از تجریش برایت پست کردم؛ و رفتم بانک 500 تومان گرفتم. حالا 1500 تومان در بانک داریم. این را بگویم که خرج ما فرقی نکرده و حالا من میفهمم که تو عزیزم هیچ خرجی نداشتهای و از قرار «باد میخوردهای!» خلاصه علّت عمدۀ پولگرفتن این بود که به مامانت پولی برسانم. چرا که در جریان سرِ سال، خیلی خرجشان شد. من هم برای سر سال 400 تومان دادم نه 600 تومان. اشتباه شده. حالا نمیدانم که کی اینهمه خرج را تقبّل کرد؟ امّا یقین دارم مادرت از پولی که تو به او میدهی مقدار زیادی داده، البتّه حدس میزنم شمس هم کمکهایی کرده لابدّ. به هر جهت بعد از بانک آمدم خانه و بعد از ظهر رفتم خانۀ قدسی خانم در شاپور. تمام فامیل آنجا جمع بودند. کتاب شمس را که «دوستدار» برایش داده بود برایش دادم؛ و 150 تومان به مادرت دادم؛ و آمدم بالا و کاغذ تو را از نو خواندم. جلال جونی! قرار است که به زودی بیایی و خانۀ خلوت و سوت و کور ما دوباره روشن شود و از زندگی سرشار... یادت باشد که دلم میخواهد با نشاط و خوش و سالم باز بیابمت. عزیزم! دوریات خوب پدری از من درآورد...! من هم از هفته آینده میپردازم به رَتق و فَتق و مرمّت خودم. نمیدانی چه زِوار دررفتهای شدهام! قربانت ... سیمین . . . 👇👇👇👇 . . .
موضوعات مرتبط: نامههای جلال و سیمین برچسبها: جلال آل احمد [ پنجشنبه چهارم خرداد ۱۴۰۲ ] [ 23:39 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
. روانشناسانهترین نامه سیمین به جلال . امروز 9 اردیبهشت، روز روانشناس است. روانشناسانهترین نامه سیمین دانشور به جلال آل احمد را براتون انتخاب کردم: . خوابم نمیآید. نامههای تو را فایل کردهام و مرتّب میخوانم و حالات روحی تو را که در نامه ها منعکس است بررسی میکنم و در دفتر یادداشتهایم که چندی است گاهی شبها مینویسم جداگانه ثبت میکنم و حالا بعضی از برداشتهایم را به سمع مبارک میرسانم: البتّه یقین هم ندارم که آنچه که مینویسم واقعیّت دارد. چرا که تو قاطع هستی، و من شکّاک! تو میترسی و پریشانی... چرا و از چه؟ و شتابزده هستی... که همیشه بودی! حتّی سنّ هم نتوانسته به تو طُمأنینه بدهد...! اگر بخواهم خودم را مرکز عالم وجود تو بدانم، احمقانه است!... چرا که نیستم. یعنی اینطور نتیجهگیری میکنم که تمرکز عاطفی خودت را ازدست دادهای و پریشان خاطری... آنقدر دور و بر خودت را شلوغ کردهای و خود را در جمع گم کردهای که این عدم تمرکز عاطفی نمیتواند تاثیری در پریشانخاطری تو داشته باشد. آیا افراط در سیگار علّت این پریشانی نیست؟ و یا از پریشانی است که به آنها پناه میبری؟... آیا تو در حال گذار و تحوّل از یک مرحلۀ ذهنی به مرحلۀ دیگری هستی؟ یادت هست [کتاب] غربزدگی که بار اوّل برایم خواندی، همین نکته را به تو گفتم. بعد خودم دوباره خواندمش و یادداشتهایی رویش گذاشتم. یادت هست که نوشته بودم انگشت روی نقطۀ حسّاسی گذاشتهای؛ و هشداری به خوانندگان دادهای که این هشدار میتواند هشدار به تمام کشورهای مشابه کشور ما باشد، و حتّی نقطۀ عطفی باشد در طرز تفکّر این کشورها... این ترس را ریشهیابی کن جلالم... دوستدارت: سیمین. . پخش شده از برنامۀ مستطاب "خانۀ جلال" . . 👇👇👇👇 . . موضوعات مرتبط: نامههای جلال و سیمین، روانشناسی برچسبها: جلال آل احمد, عاشقانه ها, غربزدگی [ شنبه نهم اردیبهشت ۱۴۰۲ ] [ 21:25 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
. نامه جلال به سیمین . برسد به دست سیمین: میدانی عزیز دلم! وقتی کاغذ [نامهات] میرسد و تو را در حال موفّقیّت میبینم، لذّت میبرم؛ و از طرفی چنان غروری به من دست میدهد که نگو. چنان خودم را سیر و راضی میبینم که چنین زنی دارم؛ و اگر چه پهلویم نیست و در فراق او به سر میبرم که نگو...! چطور نوشتهای در ایران که بودی فرصت ابراز لیاقت نداشتی و حالا آنجا که رفتهای دور از من فرصت چنین کاری یافتهای؟؟! [ولی] یادت رفته که در همین ایران، دکترای ادبیّات را گذراندی؟ و این کار را غیر از تو فقط دو زن دیگر کردهاند؟ از این گذشته، این کتابها را کی نوشته و ترجمه کرده است؟ تابهحال پنج کتاب چاپ کردهای شوخی نیست. نمیخواهم به تو دل و جرأت بدهم ولی این را بدان که از زنهای منحصر به فرد این کشور هستی. اگر پنج تا زن حسابی در این مملکت باشد، تو اوّلین نباشی، دوّمین هستی... اینها چیزهایی نیست که من برای تبلیغ برای تو بنویسم یا بخواهم هندوانه زیر بغلت بگذارم! واقعیّتی است که من به آن پشتگرمم، و دلشادم؛ و این سفر هیچی که نباشد قدمی به پیش در راه همین موفّقیّتها خواهد بود. ... چه میشد اگر امشب میخوابیدم و فردا صبح، سفر تو پایان یافته بود. آدم بعضی وقتها به وقوعِ معجزه احتیاج پیدا میکند... آدم بعضی وقتها به وقوعِ معجزه احتیاج پیدا میکند... از کجا که تمام این معجزهها جوابی به یک احتیاج درونی آدمی نباشد...؟؟! فدای تو جلال. . پخش شده از برنامه "خانۀ جلال" . . . 👇👇👇👇 . . موضوعات مرتبط: نامههای جلال و سیمین برچسبها: جلال آل احمد [ چهارشنبه ششم اردیبهشت ۱۴۰۲ ] [ 21:16 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
نامهای عاشقانه-عاقلانه از سیمین دانشور به جلال آل احمد . از سیمین در آمریکا، برسد به دست جلال در ایران: . جلال جانم! این چند روز اخیر، بدجوری کلافه بودی. امیدوارم کمکم بر خودت مسلّط شده باشی و غصّههای بیهوده نخوری. اگر بدانی این همسفرهای من چقدر شاد و سرخوشند و اصلاً غمشان نیست؛ و من که شورهای میهنی میزنم چطور برای آنها عجیب است! نمیدانم کاغذ(نامه) به من نوشتهای یا نه؟ امیدوارم به مجرّد رسیدن به [شهرِ] بُستون، از تو کاغذ داشته باشم و خیالم راحت بشود. بدجوری به فکر تو هستم و بدجوری دلم شور میزند... حیف که آدمیزاد هرجا که میرود، دلش با اوست و نمیتواند خودش را از خیال غصّههای گذشته برهانم. از بین همۀ همسفرهایم انگلیسی و اطّلاعات عمومی من از همه بیشتر است. چنانکه خودشان میگویند تو که 32 سال بیشتر نداری، چطور از خیلی چیزا مطّلعی؟! میبینی که باز 10 سال عقبگرد کردهام، امّا غرور آنها را ندارم و سرخوشیشان هم فاقدم. جلال جان! فکر خودت باش عزیز دلم... اگر همه به دنبال ایدئولوژی هستند، من فقط چشم به راه تو هستم. همش پارسال به این امید بودم که تو برگردی و من تسلّی بیابم و روحیّهام خوب بشود و تو خودت خوب میدانی که اصلا اینطور نشد. حالا امیدوارم وقتی من برگشتم، تو را از آن غمزدگی عجیب برهانم و اگر هم که خدا خواست در اینجا به انتظارت بمانم تا بیایی. یقین بدان اوّلین کاری که در [دانشگاه] هاروارد خواهم کرد، اعلامِ داوطلبیِ تو برای شرکت در سمینار بینالمللی نویسندگان برای سال بعد است... قربانت: سیمین . پخش شده در برنامۀ مستطاب "خانـۀ جـلال" 15/12/1401 گردآوری: سعید جرّاحی 4.1.1401 . موضوعات مرتبط: نامههای جلال و سیمین برچسبها: جلال آل احمد, عاشقانه ها [ جمعه چهارم فروردین ۱۴۰۲ ] [ 11:34 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
سیمین جان! چرا دلت برای من میسوزد؟؟ . [از جلال] برسد به دست سیمین: . در مورد کاغذ(نامۀ) اخیرت، من خودم احساس میکردم که در اثر ناامیدی از من اینطور شدهای، و همین مرا کلافه میکرد. شخص تو برای من، بسیار اصیلتر است از شخص من برای تو؛ و اینجاست که قضیۀ قیاس و انتخاب مطرح میشود. خودت مینویسی: "بچّه"، ستونی است برای دوام زندگی." حرفی نیست؛ درست. امّا من نمیخواهم و نمیخواستم زندگی ما اگر خرابشدنی و متزلزل است، به ضربِ ستون بچّه حفظ شود. میفهمی؟ این را واقعاً میگویم؛ و خوشبختانه احساس میکنم که این سفر، خطرِ تزلزل را [از بین] بُرد. غرضم این بود که تو چون در من فقط بچّه را خیلی زیاد میدیدهای به محض اینکه خبر رسیده است، آنطور کلافه شدهای؛ و من چقدرررر نادان بودم که آن خبر را با آن عجله فرستادم! خب عزیز من! چرا دلت برای من میسوزد و یکهو گریهات میگیرد؟ برای اینکه مرا گذاشتهای و رفتهای؟ برای اینکه از بچّهدار شدن من ناامید شدهای؟ چرا دلت برای من میسوزد؟؟ بنویس!... امّا من دائماً به حالِ تو حسرت میخورم، غبطۀ تو را میخورم... و همین است معنای همان رُجحانی است که من دائما از آن دم میزنم و تو ، هِی آن را تخطئه میکنی...! جلالِ تو، تصدّق تو رَوَد... . . . 👇👇👇👇 . . موضوعات مرتبط: نامههای جلال و سیمین برچسبها: جلال آل احمد [ پنجشنبه بیست و پنجم اسفند ۱۴۰۱ ] [ 0:30 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دربارۀ نامههای سیمین و جلال . جلال آل احمد و سیمین دانشور، حدود دو سال پیش هم نبودند؛ ولی نامههایی که جلال و سیمین به هم دادند شاید معادل نامههای کلّ زندگی ما -تازه چندتامون روی هم دیگه- نامهنگاری با هم کرده باشند؛ و تا حالا پنج جلد کتاب، فقط از نامههاشون منتشر شده. فرض کنید این شبکههای اجتماعی نبود؛ و شما به جای پیامکهای معمولی، میخواستید به هم نامه بدید. اگر این پیامها را جمع کنید خیلی بیشتر از اینها بشه. ولی جنس نامهها یه چیز دیگه بود. نامه نوشتن و خوندن، اون هم از روی کاغذ، با بو و عطر کاغذ، جذّابیّت خودشو داره. جلال آل احمد و سیمین دانشور از آنطرف دنیا به همدیگه نامه میدادند. معلوم نیست این نامهها وقتی به دستشون میرسیده و میخوندند، چه حسّی بهشون القا میکرده؟ اونها یاد همدیگه را با نامهنگاری زنده نگه میداشتند؛ به هم نامه میدادند، از حال همدیگه میپرسیدند... البتّه اون زمان تلفن هم بوده. ولی نامه، باز دوباره جایگاه خودش ر ا داشته. شاید اگر برآوردی بکنند، این دو نویسنده (جلال و سیمین) بتونن رکورددار نامهنگاری برای همدیگه در گینس بشن... منبع: برنامه "خانۀ جلال" . + برای همدیگه نامه بنویسید... ... و نامههای عاطفی خودتون را نابود نکنید! . . 👇👇👇👇 . . موضوعات مرتبط: نامههای جلال و سیمین برچسبها: جلال آل احمد [ شنبه سیزدهم اسفند ۱۴۰۱ ] [ 20:43 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
نامۀ جلال آل احمد به سیمین دانشور در سالروز خواستگاری جلال از سیمین . ...یازده اسفند بود؛ یادت هست که من 11 اسفند به خواستگاریات آمدم؟ ولی من فراموشم شد بنویسم. تا این کاغذ (نامه) به دستت برسد، از 11 اسفند گذشته، امّا یادت باشد که این روز در زندگی ما روز مهمّی است؛ روزی است که من بر خیلی از وسوسههای درون فائق آمدم و جانب تو را اختیار کردم؛ روزی است که زندگی ما بر آن تکیه کرده. از یادت نرود. باید بگویم اساسیترین و قیمتیترین وقت من، ساعاتی است که برای تو چیزی مینویسم... کِی برخواهی گشت که در زیر سایهات اصلاً نفهمم وقت و زمان چیست و مکان کجاست و چگونه میگذرد یا نمیگذرد؟ کِی خواهی آمد؟ ... و تعجّب است که هنوز هم در انتظار آمدن کاغذت هستم؛ حتّی الان که ساعت یازده ربع کم [شب] است. ... دور تو بگردم عزیز دلم... جلالِ تو... چشم به راه تو... شیفتۀ تو... وابسته و دلبستۀ تو... والسّلام. . . . 👇👇👇👇 . . موضوعات مرتبط: نامههای جلال و سیمین برچسبها: جلال آل احمد, عاشقانه ها [ پنجشنبه یازدهم اسفند ۱۴۰۱ ] [ 0:1 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
نامۀ جلال آل احمد به سیمین دانشور . - برسد به دست سیمین: دختر عزیز و محبوبِ سیاهسوختۀ شیرازیام! باز هم کاغذ (نامه)ات کوتاه بود و به جای یکشنبهشب، دو شنبهشب رسید و یک روز تمام، پدر من از انتظار درآمد...! میدانم که باز خواهی گفت «سرم شلوغ است!» آخر دخترجان! مگر سرِ من خلوت است؟! در ساعات بیکاری، روزی نیمساعت هم صرف من کن، تا هم کاغذهایت مفصّلتر شود، و هم من چیزی از آنها بفهمم..! هفتهای یکی دو روز، و هربار حدّاکثر یکساعت صرف کاغذ من میکنی و به عجله چیزی مینویسی و میفرستی! و همیشه هم جواب مطالب مرا به پست بعد محوّل میکنی! عزیز دلم! من از وفای تو مشکوک نیستم، ولی بالأخره نتوانستم که بفهمم که یک روزِ تو چگونه پر میشود؟ این را من باید بدانم، و تا ندانم نمیتوانم بگویم تو چگونه میگذرانی؟ کاغذهای من پیش روی توست، و آب نمیخورم بیآنکه تو را از آن باخبر میگذارم؛ ولی تو وقتی سرِ کاغذ نوشتن هستی، هر چه یادت میآید مینویسی و باقی را ول میکنی، و هر چه را مهمّتر است به خیال خودت، و از بقیه صرف نظر میکنی! در صورتیکه مهمّترین وقایع زندگی تو برای من جزئیترین آنهاست؛ یعنی جزئیترین اتّفاقات زندگی تو برای من بهترین است. اینها را برایم بنویس؛ گزارش روزانه بده؛... ... و چقدر در این کار، تنبلی! . پخش شده از برنامۀ "خانـۀ جلال" . . . 👇👇👇👇 . . موضوعات مرتبط: نامههای جلال و سیمین برچسبها: جلال آل احمد, عاشقانه ها [ سه شنبه دوم اسفند ۱۴۰۱ ] [ 19:50 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
. نامههای جلال و سیمین . سال 1331 و 1332 است. کمتر از دو سال از زندگی مشترک جلال آلاحمد و سیمین دانشور گذشته. سیمین خانم شهریور 1331 یعنی سپتامبر 1952 با استفاده از بورس فولبرایت، عازم آمریکا شده، و تا تیر ماه 1332 رابطهاش با شوهرش در حدّ نامههایی است که میانشان ردّ و بدل میشود. جلال در نامههایش همه چیز را برای زنش تعریف میکند: از خانهای که دارد میسازد؛ از قیمت سیمان؛ از مریضیاش؛ از کارهای اعصابخُردکن اداری؛ از رفتارهای عجیب روشنفکرها و از همه مهمتر از "دلتنگیهایش برای سیمین خانم". . این دلتنگیها و چشمانتظاریها برای رسیدن زودتر نامهها و حتّی خشم از اینکه چرا سیمین یک نامه را کوتاه نوشته، و آنقدر مفصّل نبوده که حسابی او را مشغول کند، جزء جذّابترین بخش نامههای عاشقانه اوست... . نمونهای از نامههای عاشقانه جلال به سیمین: فقط بوی موهای قیچیشدهات ... (ساعت 3 بعدازظهر/ یکشبنه/ 12 بهمن 1331) ... و امّا چیزی که برای رفع تنهاییام قول دادهای بفرستی، چیست؟ عروسک است؟ عکس است؟ چیست؟ من که نفهمیدم. تا به حال بیست بار آن را بوییدهام. آنها را دانه دانه مرتّب کردهام و وسط آن را با یک نوار کوچک چسب، روی یکی از عکسهایت چسباندهام و بو میکنم؛ و راستی چه خوب بوی تو را دارد. بوی موهایت را. تَهِ بوی آن هم چیزی از عطر هست... . گردآوری: سعید جرّاحی/ 25 بهمن 1401 . موضوعات مرتبط: نامههای جلال و سیمین برچسبها: جلال آل احمد, عاشقانه ها [ سه شنبه بیست و پنجم بهمن ۱۴۰۱ ] [ 19:22 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
نامهای از سیمین به جلال از آمریکا . سیمین دانشور، سالها در آمریکا تحصیل کرد؛ و از آنجا برای همسرش جلال آل احمد، نامه مینوشت؛ و جلال هم برای سیمین: یکی از این نامهها: نامۀ سیمین به جلال: . برسد به دست جلال: کاغذ(نامۀ) افسردهات رسید؛ در حالی که افسردگی و ملال را نباید جدّی گرفت. مَحلَش نذاری، خودش میرود. اتّفاق مهمّی نیفتاده. تازه بِالکل حقوق تو را قطع کنند، قناعت میکنیم و تو همیشه بلد بودهای از صفر شروع کنی. تنها روحیّه داشتن و روحیّه را حفظ کردن مهمّ است. اینجا (آمریکا) خیال میکنی امثال تو چه حال و روزی دارند؟ بیخود نیست که به پوچی رسیده اند. دیشب رفتیم و تآتر "در انتظار گودو" از "بکِت" را دیدیم. در انتظار گودو که هر دوی ما خواندهایم. [سراسر] بیدست و پایی، مرگ [بود]... خب لابد بکِت هم وضعیّت دردناک را آزموده که به این پوچی رسیده...! عزیز دلم! همه جا درد هست؛ حتّی زیباشناسی بدون درد نمیشود. . جلال جان! از جمعه تا بهحال، یک کلمه برای تو ننوشتهام. مشغول درست و راست کردن داستانهایم بودهام. شنبهشب خانۀ "اِستون" شام دعوت داشتیم؛ و چند نفر از بزرگان قم را دعوت کرده بود. و تکّههایی از ترجمۀ انگلیسی هرج و مرج کتابهای درسی تو را برایشان خواندم؛ و معلوم است که سوالپیچم کردند که حرف شوهر تو چیست؟ حالیِشان کردم که حرفِ حسابِ شوهر من این است که چرا آمریکا در کشورهایی که دارد میخ خود را در آنها فرو میکند، سعی دارد که هویّت و فرهنگ ملّیشان را از آنها بگیرد؛ با به خورد دادن ادبیّات آمریکایی به آنها، با "انجمن ایران و آمریکا"، با کتابخانۀ "فرانکلین"، و از همه مهمّتر با پیاده کردن سیستم فرهنگی آمریکا، یعنی تدریس به روش واحدی و غیره و غیره. به طور خلاصه شوهر من از متّحدالشّکل کردن و فابریکی کردن افراد بشر متنفّر است...! به فکر فرو رفتند و جواب درستی هم برای این برداشت نداشتند. قربان تو بروم: سیمین. . پخش شده از برنامۀ "خـانۀ جلال" 20بهمن1401/ شبکه نسیم. . . . 👇👇👇👇 . . موضوعات مرتبط: نامههای جلال و سیمین برچسبها: جلال آل احمد, خاطره [ جمعه بیست و یکم بهمن ۱۴۰۱ ] [ 7:47 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
نامۀ سیمین به جلال . از اینکه چند بار به من گفتی و یکبار هم در نامهای از یزد برایم نوشتی که "سیمین! تو قطبنمای من هستی، تو مغناطیس من هستی که تمام وجود را به سوی خود میکشی" متشکّرم. از اینکه یک روز دو فاختۀ نر و مادّه در حیاط ما میخرامیدند و عشق میباختند، و تو گفتی آن چاقتره که مادّه است تویی و آن لاغره که نر است من، و از نظایر این جور تعبیرها و جملهها و کلمات متشکّرم. از اینکه تنبلی را از سرم انداختی، از اینکه زندگی با تو برایم هیجانانگیز بود متشکّرم. ... سهم من از عشقِ تو همین بود؛ از ابدیّت هم همین بود؛ باز هم شاکرم... . سیمین - 6 بهمن 1341 . . . 👇👇👇👇 . . موضوعات مرتبط: نامههای جلال و سیمین برچسبها: جلال آل احمد, عاشقانه ها [ چهارشنبه پنجم بهمن ۱۴۰۱ ] [ 22:1 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
نامهای از سیمین به جلال
از دانشگاه اِستَنفورد (کالیفرنیای آمریکا)، روبروی کلیسا، و بر روی نیمکت، سینهکشِ آفتاب نشستهام. جلالِ نازنینم، مدّتهاست برایت شعر ننوشتهام؛ و حالا مینویسم: ای مایه خوبی و نیکنامی / روزم ندهد بی تو روشنایی
منبع: کتاب نامههای سیمین دانشور و جلال آلاحمد
موضوعات مرتبط: نامههای جلال و سیمین برچسبها: جلال آل احمد, عاشقانه ها [ دوشنبه هجدهم اسفند ۱۳۹۹ ] [ 23:48 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
❤️ نامهای عاشقانه از جلال به سیمین ❤️ ... وقتی تنها دلخوشی آدم آخ که تصدّقت میروم...! و مردها چه سنگدل میشوند وقتی گریهشان بند میآید! ای خدایی که سیمینِ من، تو را قبول دارد! منبع: گردآوری: سعید جرّاحی 11 / آذر/ 99 موضوعات مرتبط: نامههای جلال و سیمین برچسبها: جلال آل احمد, عاشقانه ها [ سه شنبه یازدهم آذر ۱۳۹۹ ] [ 14:51 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
عاشقانهترین نامۀ جلال آل احمد به همسرش سیمین دانشور
متن نامه در قسمت ادامه مطلب..
موضوعات مرتبط: نامههای جلال و سیمین، خانوادگی برچسبها: جلال آل احمد, عاشقانه ها, خاطره, آذرماه ادامه مطلب [ شنبه یازدهم آذر ۱۳۹۶ ] [ 22:24 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
نامهای عاشقانه از سیمین دانشور به جلال آل احمد
آغاز ماه آذر، بدون نوشتن از "جلال بزرگ" ؟؟
بدون هیچ توضیحی، فقط این نامه را بخونید... .. در قسمت ادامه مطلب..
موضوعات مرتبط: نامههای جلال و سیمین، روانشناسی، خانوادگی برچسبها: جلال آل احمد, عاشقانه ها, آذرماه ادامه مطلب [ چهارشنبه یکم آذر ۱۳۹۶ ] [ 22:14 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
نامهای متفاوت از سیمین دانشور به جلال آل احمد
همانطور که میدانید، جلال آل احمد و همسرش سیمین دانشور، زندگی عاشقانهای داشتند. چند تا از نامههای عاشقانۀ آن دو به همدیگه را در همین وبلاگ براتون گذاشتیم. البتّه -مثل هر زوج دیگری- آنها هم گاهی اختلاف نظر پیدا میکردند. امـّا نمیگذاشتند که عشقشان کمرنگ بشود. مقصّر، تقصیر خود را به گردن میگرفت... و تمام میشد!
این نامۀ متفاوت را بخوانید:
در ادامه مطلب..
موضوعات مرتبط: نامههای جلال و سیمین، روانشناسی، خانوادگی برچسبها: جلال آل احمد, عاشقانه ها ادامه مطلب [ جمعه پنجم آبان ۱۳۹۶ ] [ 13:15 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
نامهای عاشقانه از جلال به سیمین...
این نامۀ سرشار از عشق و محبّت را همراه عکس آن دو عاشق، در ادامۀ مطلب بخونید..
موضوعات مرتبط: نامههای جلال و سیمین برچسبها: جلال آل احمد, عاشقانه ها, آذرماه ادامه مطلب [ سه شنبه دوم آذر ۱۳۹۵ ] [ 20:51 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دو نامهی عاشقانه از
«جلال و سیمین»
روز «11 آذر»، زادروز «جلال آل احمد» است؛ نویسندهی روشنفکری که عرفان و فلسفه را با هم قبول داشت؛
بذارید بگم تلفیق «عقل و عشق»...
«جلال» وقتی از سیمینش دور بود، نامهنگاریهایی با هم میکردند که چندی پیش چاپ شده است.
اینک دو نامه از این زوج عاشق:
ادامه مطلب...
گردآوری : سعید جرّاحی 10/ آذر/ 92
موضوعات مرتبط: نامههای جلال و سیمین برچسبها: جلال آل احمد, دلنوشته, عاشقانه ها ادامه مطلب [ یکشنبه دهم آذر ۱۳۹۲ ] [ 22:11 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
نامهای "فیلسوفانه و عاشقانه" از «جلال آل قلم»
نامهای با محوریـّت "فلسفه و عرفان" از جلال آل احمد...
سلام. یکی از زیباترین روحیـّات «جلالِ باجلال»، روحیـّهی "پارادوکسیکال" آن بزرگوار است. در کلاس، بارها دربارهی این روحیـّه، باهم صحبتهایی کردهایم. نامهی زیبا و استثنایی زیر، نمودی از این حالت است؛ از انسانی که آتشینمزاج بود و صفراوی؛ کسی که «دردِ دین و دنیا» را باهم داشت... سعید جرّاحی 15/5/91
موضوعات مرتبط: نامههای جلال و سیمین، روانشناسی، فلسفه برچسبها: جلال آل احمد, جملاتقصارجلالآلاحمد, عاشقانه ها ادامه مطلب [ یکشنبه پانزدهم مرداد ۱۳۹۱ ] [ 19:10 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
نامهای عاشقانه از «سیمین» به «جـلال»
سه شنبه 2 سپتامبر 1952 / 11 شهریور 1331 - ایتالیا
جلال عزیزم! قربانت گردم. رفتم و از سختجانیهای خود، سخت شرمنده ام. بیتو یکدم زیستن، شرط وفاداری نبود. وقتی از تو جدا شدم همانطور که... مابقی در ادامه مطلب.. گردآوری: سعید جرّاحی 4/4/91 موضوعات مرتبط: نامههای جلال و سیمین برچسبها: جلال آل احمد, جملاتقصارجلالآلاحمد, عاشقانه ها ادامه مطلب [ یکشنبه چهارم تیر ۱۳۹۱ ] [ 1:24 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
سلام.
کمکم به روز جمعه ۱۸شهریور نزدیک میشیم. مناسبت این روز را که میدانید؟؟؟........... ("انجمن جلال آل احمد" ۱۵/۶/۹۰) -------------------------------------------
«روشنفکــر عاشــق»...
سلام. از چند روز پیش، این پست را روی وبلاگ گذاشتم با پرسشی؛ که این روز یادآوری شود. نظرات مخاطبین را هم –تا دیروز- به نمایش نگذاشتم تا خوانندگان عزیز، وقتی نظراتشون را مینویسند، از حافظهی خودشون کمک بگیرند، نه از روی نظرات قبلی! ..و امروز....
دو نامه، و چند خاطره از او، در ادامه مطلب.. سعیـد جــرّاحـــی 18/6/90
موضوعات مرتبط: نامههای جلال و سیمین برچسبها: جلال آل احمد, جملاتقصارجلالآلاحمد, عاشقانه ها ادامه مطلب [ جمعه هجدهم شهریور ۱۳۹۰ ] [ 3:8 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
|
||
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |