انجمن علمی-ادبی سیّدجلال آل احمد
مردی  که در میقات، خسی شد؛ و  در ادبیّات، کسی؛...  همو   که "جلال آل قلم" بود
پيوندهای روزانه

عکس‌های

افطـاری در "مدینــه"

سلام. مرداد 90 است.

همین الآن از جوار حرم نبوی(ص) در مدینه‌ی ‌منوّره براتون می‌نویسم.

.

نماز و روزه‌هاتون قبول باشه.

ماه رمضان این‌جا در مدینه، خیلی با صفاست؛

جای همه‌تون خالی...

.

تا حالا زیاد مراسم افطاری شرکت کرده‌اید.

امـّا افطاری در «مسجدالنـّبی»، یه چیز دیگه است.

بعد از نماز عصر، کم‌کم سفره‌ها پهن میشن و خوراکی‌ها روی اون‌ها چیده میشن؛

تا.. زمان افطار که حدوداً ساعت 20 است.(8 شب)

.

تقریباً زائران هر کشوری هم برای خودشون مستقلّ و جدا عمل میکنن.

از ساعت 17 (پنج بعد از ظهر) هم هرکس وارد مسجدالنّبی بشه، تعارف میکنن که بیاد سر سفره‌ی اون‌ها!

گاهی این تعارفات، حالت اصرار و التماس هم به خودش می‌گیره!

البتّه مشکلی که هست، اینه که زمان افطار برادران اهل سنّت، حدود 15 دقیقه زودتر از شیعیان این‌جاست؛

بنابراین امکان این‌که ما سر سفره بنشینیم نیست!

ضمن اینکه وقت افطار، کسی که سر سفره نشسته، اگر چیزی نخوره، (به رسم مهمان‌نوازی!) غذا را به زور به دهانش می‌گذارند.. ( و خلاص!!!)

.

حیفم اومد عکس‌های قشنگی را که از صحنه‌های جالب این‌جا گرفتم شما نبینید:

.

.

تصاویــر :

.

.

.

.

.

.

(1)

برای چیدن سفره‌ی افطاری

همه کمک می‌کردند..

جلال آل احمد

.

.

.

(2)

و هر سفره‌ای، به رنگی..

جلال آل احمد

.

.

.

(3)

.

.

.

(4)

.

.

.

(5)

از همه‌ی نژادها هم بودند...

.

.

.

(6)

و از هر کشوری...

.

.

.

(7)

اگر اشتباه نکنم، این دو تا برادر بودند.

کلـّی خواهش و تمنـّا کردم ،

تا گذاشتند که ازشون عکس بگیرم!

راستش از رنگ زیباشون خوشم اومد...!!!

.

.

.

(8)

تیپ‌شون هم قشنگ بود!!

از هر تیپی..!

.

.

.

(9)

ایرانی شیعه هم بود؛ البتـّه تا قبل از افطار

(علـّتش را بالا گفتم.)

ایشون از کاروان ما نبودند و نمی‌شناختم؛

و اصلاً متوجّه نشدند که ازشون عکس گرفتم.

امیدوارم راضی باشن.

.

.

.

.

(10)

هر کسی هم به نحوی از سفره‌اش مراقبت می‌کرد!!

یکی "ایستاده" مواظبت می‌کرد !

.

.

.

(11)

و یکی در حال نماز مواظب بود !!..

.

.

.

(12)

همه روزه بودند؛ و باید تا افطار، انتظار بکشند!

هر کسی مشغول کاری بود؛

در این میان، یکی مشغول قرائت قرآن بود...

جلال آل احمد

.

.

.

(13)

و نیز ایشون هم...

.

.

.

(13/2)

و همچنین ایشون...

.

.

.

(14)

و عدّه‌ای هم در خواب منتظر بودند!!..

.

.

.

(15)

چه خوابِ نازی..!

.

.

.

(16)

این کودک

بد جوری انتظار می‌کشه!!

نگاه کنید چه نگاهی میکنه!

.

.

.

(17)

و این کودکِ عجول، که قبل از اذان، افطار میکنه!!!

.

.

.

(18)

و این کودک!...

.

.

.

(19)

بازار صندلی راحتی هم گرم بود!

.

.

.

(20)

بعضی‌ها هم،

قبلاً جا رِزِرو کرده بودند..!!

.

.

.

(21)

اوه اوه ! اینو....!!!

چند تا ، چند تا ؟؟!

.

.

.

(22)

روی صحن هم سفره پهن شده بود؛

و همه منتظر اذان و افطار..!!

.

.

.

(23)

برادران شهرداری هم بودند؛

اونم ماشین‌شون!

جلال آل احمد

.

.

.

.

.

(24)

و بالأخره لحظۀ افطار ...

.

.

.

(25)

جلال آل احمد

.

.

.

(26)

جلال آل احمد

.

.

.

.

.

جای همۀ شما خالــی...

نصیب‌تان باد...

.

.

.

دعاگوی شما

...سعید جـرّاحـــی

مدینه منوّره ۹۰/۵/۱۳

.

.

.

.

👇👇

بازگشت به صفحۀ اصلی وبلاگ

.

.

.

.

.


موضوعات مرتبط: دینی
برچسب‌ها: سفرنامه حجّ, سفرنامه, رمضان
[ پنجشنبه سیزدهم مرداد ۱۳۹۰ ] [ 18:51 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

این وبلاگ، از  همه ی  دوست‌دارانِ اندیشه های ناب "جلال‌آل‌احمد" و  نیز  همه ی  آن‌هایی که معتقد به آزاداندیشیِ سالم و  منطقی هستند، دعوت به همکاری می‌کند؛

...نیز  از صاحب‌نظرانی که به "نقد" عالمانه اعتقاد دارند.

امـّا  چرا  از  هر دری، سخنـی؟!
باید بگویم که «جلال بزرگ» از هیچ چیز در اطرافش، غافل نبود؛ و  از هیچ نکته‌ای فروگذار نکرد؛
چون که او  «درد دین و جامعه» را  با هم داشت...

ما نیز  به تبعیـّت از آن «روشنفکر جهان‌دیده»، از همه چیز  سخن خواهیم گفت...





امکانات وب
روزنامه پیشخوان در وبلاگ روزنامه آمار خصوصی آمار

جاوا اسكریپت

قفل صفحه