انجمن علمی-ادبی سیّدجلال آل احمد مردی که در میقات، خسی شد؛ و در ادبیّات، کسی؛... همو که "جلال آل قلم" بود
| ||
نظرخواهی
بهترینهای «مختارنامه»...؟
سلام.
این روزها، سریال تاریخی و منحصر بهفرد «مختارنامه» از چند شبکه در حال پخش است.
قصد داریم در قالب یک نظرخواهی، از دیدگاه شما بهترینهای این سریال را -البتـّه از نظر محتوایی- به رؤیتِ دیگر مخاطبان وبلاگ بگذاریم. ...
به نظر شما «بهترین قسمت، بهترین شخصیّت، بهترین دیالوگ، بهترین صحنه... و البتـّه تأثیرگزارترین و سوزناکترینِ آنها» در این سریال کدام است؟ لطفاً نظرتون را در "قسمت نظرات" بنویسید... .
وصیّتنامه مختار و
تصاویر شخصیّتها و صحنههای مهمّ اضافه شد شما میتوانید نظرتون را بر اساس تصاویر بنویسید.
ممنون. سعید جرّاحی ۱۹/ آذر / ۹۱
تصاویر:
ممکن است تصاویر، با تأخیر باز شوند؛ لطفاً صبر کنید..
. . .
(1) نماز ظهر عاشورا... شمایلی از امام حسین(ع) و یاران باوفایشان . . .
(2) مختار، در هنگامۀ عاشورا در زندان "اِبن زیاد" بود؛ و نتوانست در کربلا حاضر شود... "ابن زیاد" مختار را اسیر کرد و به زندان فرستاد.
. . .
(3) ابن زیاد، اعتراف کرد که از چشمان بانفوذ مختار، ترسیده است...
. . .
(4) اینجا بود که نتوانست چشمان حیدر وار و کرّار مختار را تحمّل کند.. و با ضربهی شمشیر، او را به این وضع انداخت..! . . .
(5) مختار همیشه از "محمّد بن حنفیّه"، (فرزند امام علی(ع) و برادر امام حسین(ع) ) کسب اجازه میکرد...
. . .
زنان در این فیلم، نقش بسزایی داشتند... ... مثل:
(6) همسر ابراهیم مالک اشتر که در انگیزۀ قیام او در کنار مختار، نقش اصلی را داشت...
. . .
(7) همسر و مادر "وَهـَب" در روز عاشورا
. . .
(8) عروس اِبن زبیر : که عبدالله زبیر، او را شبیه خالهاش "عایشه" میدونست! این زن، مهریهی خود را خون مختـار اعلام کرده بود..!! کسانی که با تاریخ آشنا هستند، نقش عایشه را در "انحراف اسلام" میدانند! بیشتر توضیح نمیدم...!!!
. . .
(9) مادر، و همسران مختار در ادامه از همسران مختار، بیشتر خواهیم گفت.
. . .
(10) ... و بالأخره مختار و همسرش؛ همسر شیر زن و باوفایش... "عُمـره" همسری که عاقبت بخیر شد...
. . .
(11) این عکس، دو همسر مختار را در اوج قدرت نشان میدهد:
-عکس سمت راست: ناریه (زن دونهمـّت و مادّیگرا، و خودخواه) . -عکس سمت چپ: عُمـره (شیر زن بلند همـّت و فهمیده؛ و عاشق مختار)
در این عکس، ناریه میداندار است؛ و درحال نقشه کشیدن برای...!
. . .
(12) و این عکس، همسران مختار را هنگام اسارت زبیریان اینجا عمرۀ شیرزن، میداندار است...
. . .
(13) اطمینان عمره؛ و ترس و دلهرهی ناریه..!
. . .
(14) لحظهی اسارت "بانو عُمـره" به دست مُصعب با خیانت "ابن حُـرّ" از یاران قدیم مختار..! . . .
(15) همسران مختار، به محکمۀ زبیـریان میروند...
. . .
(16) عمره وقتی به اسارتِ "مصعب زبیری" در آمد، آنچنان با او سخن میگفت که انگار این مُصعب است که اسیر "عمـره" شده است...!!
. . .
(17) مختار به عمره گفته بود: ثابت کن که "همسر مختــار" هستی... و او با رسوا کردن زبیریان، الحقّ که چنین کرد؛ او واقعاً "همسر مختار" بود....
. . .
(18) .. و عاقبتِ این همراهی، چیزی نبود جز "شهادت"... لبخنـدِ لحظهی شهادت "بانـو عمــره"...
... مصعب، وقتی همسر مختار را به شهادت رساند، گفت: "امروز به وظیفهی شرعیمان عمل کردیم!!!"
آیا این، چیزی جز تزویر و ریا و فریب است؟؟؟
.
...
. ...
.
(19) مختار مثل کــوه، در مقابل مشکلات ایستاد...
امـّا تنها جایی که مختـار گریه کرد، همینجا بود.. در سوگ همسرش... مادر مختار که خودش شیرزنی است، برای دلداری مختار اینگونه میگوید: گریه کن پسرم...! بأیّ ذنبٍ قـُتـِلَت؟ علی(ع) هم، سر در چاه میکرد و گریه میکرد...
. . .
(20) و دعای مادر... برای عاقبت بهخیری "مختـار"...
. . .
...
.
(21) امـّا ببینید عاقبت "ناریه" که زن دونهمـّتی بود چه شد؟ چیز عجیبی نیست؛ مردان بزرگی در تاریخ بودند که، از دست زن خود، مصیبتها کشیدند!! نهتنها مختار، بلکه امام حسن مجتبی(ع) نیز هم! . در این عکس، "ثابت" پسر مختار، مادر ترسو و ظاهربینش را نصیحت میکند... بعدها ثابت، به پدرش مختار گفت: "کاش مادرم میدانست ، که در کجای زمان (تاریخ) ایستاده..."
. . .
(22) "ناریه" بعد از اسارت، مختار را تکذیب کرد، تا جان خودش را نجات دهد..!! مصعب که با دروغ و تزویـر، کوفیان را فریفته بود، بعد از اسارت "ناریه"، او را کنیز خود دانست..!!! در این عکس، مصعب دارد بر سر "ناریه" فریاد میکشد!!
. . .
(23) و اینجا، اوج خفـّت "ناریه".. اسیر و تنهـا... و از همهجا رانده و مانده...!
این است نتیجه حقیر بودن؛ نتیجهی ظاهربینی... و در یک کلام، نتیجهی همسر مختار نـبودن...! ...
روزهای آخر ، که مختار از دست نِقزدنهای "ناریه" خسته شده بود، به او گفت: "ناریه! تو همسر مردی هستی، که شرافتش را با هیچ چیز معامله نمیکند"... . . . .
دشمنان مختار، طیف وسیعی را دربرمیگرفت..
اکثر آنها، دشمنان اهل بیت(ع) بودند ، که مختار با آنها دشمن بود اصلاً فلسفهی قیام مختار، همین بود او "مُنتقم خون امام حسین(ع)" بود... ..
(24) مُصعـب پسر زُبـیر
. . .
(25) مُصعب، در کنار مُهلـّب، مشاور مکّارش
. . .
(26) صاحب این عکس را میشناسید؟ "اسماعیل"، از یاران مختار. پس چرا این عکس را اینجا (در کنار دشمنان مختار) گذاشتم!! در ادامه ، متوجّه میشید ...!!! . . .
(27) بـن مُطیع؛ کسی که ابتدا با مختار دوست بود...
. . .
(28) او سپس در دستگاه زبیریان، همکار مختار شد..! . . .
(29) امـّا وقتی بن مطیع، به حکومت کوفه رسید، با "شمـر" و دیگر قاتلین امام حسین(ع) همپیمان شد...!!
. . .
(30) خود "بن مطیع" اعتراف کرد که رفاقت با قاتلین امام حسین(ع) ، باعث شد که در این چاه بیفتد! این عکس، بن مطیع را نشان میدهد که با لباس زنانه در حال فرار است!
میشود این فرار را با فرار "بنی صدر" مقایسه کرد..!! بنیصدر هم با لباس زنانه فرار کرد...!!!
. . .
(31) شَبـَث ، سیاستبازِ مکّار او فرمانده یکی از لشکریان "ابن زیاد" در کربلا بود!
. . .
(32) عبدالله زبیـر، در کنار برادرش مُصعب او پسر زبیـر است؛ همان زبیر که ابتدا همراه حضرت علی(ع) بود؛ ولی به خاطر مقام و ریاست، بر روی حضرت علی(ع) در جنگ جمل شمشیر کشید...!
در تاریخ آمده که او "شکمباره و پُرخور" بوده! ابن زبیـر در این عکس، به تازگی از "خوردن" فارغ شده است!!!
. . .
(33) یکی دیگر از دشمنان مختار، ابن حـُـرّ، و زن رجّالهاش.. ابن حرّ، ابتدا در سپاه مختار بود؛ امـّا به خاطر چند سکّه غنیمت، به مختار خیانت کرد، و به "مصعب" دشمن مختار پیوست!
. . .
(34) اِبن اشعث، و اِبن حَـجـّاج دو تن از قاتلین کربلا، که در سپاه مصعب، به سپاه مختار حمله کردند!
. . .
(35) عمر سعد، و شِمـر بعد از حادثهی کربلا، این دو نفر، خیلی به جان همدیگه میپریدند!
. . .
(36) سنان بن أنـَس؛ شرابخوار بدکار..!! کسی که سر مبارک امام حسین(ع) را از تن جدا کرد!
. . .
(37) .. و بالأخره "عُبیدا... إبن زیاد" خونخوارترین دشمن اهل بیت(ع) و مختار
. . .
(38) این هم سر بریدۀ "ابن زیاد"، در همان قصری که سر امام حسین(ع) را آورد، و به آن هتک حرمت کرد...
. . . . .
امـّا مختار، یارانی داشت؛ و دشمنانی؛
. دشمنانش دو گروه بودند؛ یعنی مختار از دو طرف ضربه خورد:
1- یکی از دشمن تزویـرگر 2- و یکی هم از یاران خائـن!
(39) «إبن کامل» عربی، و «کیان» ایرانی از جمله بهترین دوستان مختار بودند..
. . .
(40) کیان ایرانی، کسی بود که "شمـر" ملعون را به هلاکت رساند عکس زیر، لحظهی کشته شدن "شمر" را نشان میدهد.
. . .
(41) ابراهیم مالک اشتر، ابتدا فداییِ مختار بود؛ امـّا اندک زمانی که گذشت، دچار کملطفی شد..! و در جایی که مختار به او نیاز داشت، او را اجابت نکرد...!!
در سریال، اشارهای به وسوسهی برادر ابراهیم در این قضیه میشود! آیا ابراهیم، فریب برادرش را خورد و مختار را تنها گذاشت؟؟؟
اینجا صحنهای است که ابراهیم میفهمد که فریب خورده و اشتباه کرده.. امّا... امــّا دیگر خیلی دیر شده...! در این صحنه، ابراهیم تصمیم میگیرد که سریعاً به کمک مختار برود؛ ولی در این لحظه، مختار دیگر در این دنیا نیست..!!
. . .
(42) کیان ایرانی قبل از جنگ آخرش گفت که امروز ثابت میکنیم که بیعت ما با مختار، بیعت عشیرهای نیست؛ بیعت ایمانی است...
. . .
(43) امـّا خائنانی هم بودند ، که نژاد عرب و عجم را پیش کشیدند ، و پشت قیام مختار را شکستند...
در این عکس، "بن وَهَـب" در حال توطئه است تا ایرانیان را بدنام کند!
. . .
(44) و "بـن شُمیط" هم "کیان" و یارانش را از اسب پیاده کرد و به جنگ فرستاد!
. . .
(45) و جنگ پیادهی ایرانیان...
. . .
(46) و این هم لحظهی شهادت کیان.. و عاقبت تعصـّب خشک ایرانی و عربی...
به نظر شما، امروزه هم میتواند چنین واقعهای اتّفاق بیفتد؟؟؟ به نظر شما آیا امروزه هم کسانی مثل "بن وَهَب" هستند که مدام بین ایرانی و عرب، تفرقه بیندازند؟؟ ...
. . .
(47) خوارج نیز چند روزی با مختار همپیمان شدند؛ امّا طبق معمول، او را هم به کفر متّهم کردند! همان خشکمغزهایی که حضرت علی(ع) را به کفر متّهم کرده بودند!!!
. . .
(48) " توّابین" برای خونخواهی از امام حسین علی(ع) قیام کردند. به رهبری "سلیمان صُرد خزاعی"؛ و همراهی بزرگانی مثل "رفاعةابن شدّاد"
. . .
(49) در تصویر زیر، "رفاعةابن شدّاد" را میبینید که غسل شهادت کرده تا قاتلین امام حسین(ع) را بکشد...
. . .
(50) آنها غلاف شمشیرشان را هم شکستند ، تا حرفی از صلح با قاتلین کربلا نزنند...!!
. . .
(51) لعنت بر جهل..! لعنت بر کجفهمی..! و لعنت بر کجفهمان...!
"رُفاعه" به خاطر کجفهمیاش از دین، با مختار مخالفت کرد!
او معتقد بود که : وقتی قاتلین امام حسین(ع) را قصاص کردیم، باید برویم گوشهای ، و فقط به نماز و عبادت خود بپردازیم..!!!
رفاعه با کجفهمی خود از دین، اعتقاد به "جدایی دین از سیاست" داشت...!!!
...و کارش به جایی رسید که برای مقابله با مختار، با قاتلین امام حسین(ع) متّحد شد..!! عکس زیر، رفاعه در کنار "شمر" را نشان میدهد؛ برای جنگیدن با "مختــار"..!!!
لعنت خدا بر کجفهمان و تاریکفکران دیروز و امروز...!
"رفاعه"، در کنار "شمر" !!! ...
...
البـتـّه رفاعه بعداً توبه کرد؛ و شهید شد...؛ امـّا...!
وقتی "بن کامل" از امیر مختار پرسید که: "چرا رفاعه در مقابل ما ایستاد؟؟" امیر مختار جواب قشنگی داد:
مختار گفت: "اگر جنگ جمل را مرور کنی، و قضیهی طغیان طلحه و زبیر را ببینی ، جوابت را خواهی گرفت...! . . . .
..و بالأخره روز آخر
(52) امیر مختار برای همه سخنرانی کرد؛ سخنرانی غَـرّایی که دل سنگ هم آب میشد...
. . .
(53) لبخند رضایت مختار.. لبخند اطمینان مختار، از اینکه: "به خدا قسم ، اگر با نیـّت روزهای نخستین قیام بجنگید، پیروز هستید..." ...
. . .
(54) امیر مختار، با لشکرش اتمام حجـّت کرد...
. . .
(55) همه شنیدند؛ امـّا ظاهراً یک نفر نخواست که بشنود! ..و سرش را پایین انداخت!! به چهرهاش دقّت کنید :
. . .
(56) آری، او اسماعیل است، از یاران مختار. اسماعیل، اوّلین کسی بود که پس از قیام مختار، شعار داد " لبّیک یا مختار"! ولی اینجا در قیام مختار، تردید کرد؛ و ابلیس، با لباس شکّ و تردید، به قلب ایمان حمله میکند..! . . .
(57) و او شروع به وسوسه در گوش یاران واقعی مختار کرد...!!
. . .
(58) صحنهی خروج مختار از دارالحکومه برای جنگ با دشمن...
. . .
(59)
... و این مظلومانهترین نگاه مختار... . همان موقعی که دید یارانش "بیوفایی" کردند، و تنهایش گذاشتند... ... امان از خیانت... امان از خیانت!
. . .
(60) "اسماعیل" لحظهای که باید به دشمن حمله میکرد، عقب ایستاد؛ و مختار و قیامش را تنها گذاشت...
. . .
(61) وقتی لشکر مختار ، میخواست از قصر خارج شود برای حمایت از مختار، اسماعیل نهیب زد که: "کجا دیوانهها؟ مگر از جانتان سیر شدهاید؟؟؟.."
آنها هم عقب ایستادند!!!
. . .
(62) آری؛ عربهای لشکر مختار ترسیدند، و عقب ایستادند و خیانت کردند... امـّا سرافکنده!
. . .
(63) و با کمال تأسّف، دوستان ایرانی ِ ما هم عقب ایستادند...! آنها هم سرافکنده! و بیوفا..!!
. . .
(64) "سائب" ، یار باوفای مختار ، خواست که آنها را نصیحت کند؛ ولی نصیحتهای "سائب" هم بر دل این جماعت بیوفا اثری نکرد..! "سائب" سوار بر اسب، تنها در میان لشکریان بیوفای مختار..
. . .
(65) ... و این هم، نتیجهی خیانت اسماعیل! اسماعیل را گرفتند و کشتند...!
به نظر شما "شهادت" در "رکاب مختار" بهتر بود؟ یا خفـّت و مرگ؟؟
. . .
(66) مختار در لحظهی آخر گفت: به خدا قسم فردا تکتک شما را گردن خواهند زد.. و اسماعیل گفت: ما گوسفند نیستیم!!!
این هم نتیجهی تنها گذاشتن مختار ، مُـنتقم خون حسین(ع)..
هر ۷۰۰۰ نفر مُردند ، و خَسرَ الدّنیا و الآخره شدند...!
. . .
..و بالأخره ناکام ماندن قیام ...
(67) این تیرهای بر پیکر مختار، فقط از طرف دشمن نبود؛ از خیانتِ دوستان نارفیق هم بــود...!!
. . .
(68) و اینبار، لبخند هنگام عروج... . . .
(69)
... و عروج به ملکوت
. . .
(70) مختار، اصرار داشت که در محلّ شهادت امام و مقتدایش، علـی(ع)، در مسجد کوفه پرواز کند...
. . .
(71) و اینجا، مزار مختار در کوفه . . .
(72) خدایش رحمت کناد...
.
.
.
.
(73) امیر مختار ثقفی، مُـنتقم خون شهیدان کربلا، - همچون مولایش علی(ع) - با دست خود، بیعت و وفای ما را میخواست... حتـّی امروز...
. . .
وصیّتنامۀ مختار
(آنچه که در فیلم شنیدید)
...
لاحول و لاقوّة الّا بالله دنیا با همهی زیبایی و عظمتش، روزی خواهد مرد؛ و خورشید و ستارگان، با همهی فروغشان، تاریک خواهند شد؛ کوهها با تمام بلندا و غرورشان، فروخواهند ریخت؛ و آبیِ دریاها، کدر شده، آبشان به جوشش درخواهد آمد؛ و سبزیِ جنگلها به سرخی خواهد گرایید؛ چونان آهن گداخته در کوره. در چنان هنگامهای آدمی، مورچهای را مانَـد که آب در خانهاش افتاده؛ و او آسیمهسر، در پی مأمنی میدود؛.. میدود؛.... میدود. و کجاست جَـنّةُ المَـأوی؟
پُلی را میان خود و خدایش مانع میبیند؛
و این پل؛... و این پـل، گاه پهن است و گاه باریک؛ گاه صاف، گاه پیچاپیچ؛ گاه تیز و گاه لغزان...
اعمال ما در این دنیا، کمّ و کیف آن را معلوم میکند.
برای حکّام جور، چونان تارِ مو، باریک است؛ و لغزان... و لغـزان؛... و لــرزان!
آن روز، تمام اعضا و جوارح ما بر عدالت، یا بیعدالتی ما شهادت خواهند داد؛
و هیچ عملی، هیــچ عملی هولناکتر از بیعدالتی نیست...
شما مدّتی، زِمام امور خویش را به «مختار، ابوعُبید ثقفی» سپردید؛ و خواستید میانتان به عدالت حکومت کنم.
تا آنجا که در توانم بود به طلب حقّتان کوشیدم، و با آفتهای عدالتخواهی جنگیدم.
من هرچه که بودم و هستم، خدایم بهتر میداند.
بدخواهان، کذّابم مینامند؛ و ستمکاران، دنیادوست و قدرتطلبم میخوانند!
اویی که مُبـرّا از خطا و گناه است، ولیّ و و وصیّ خداست...
کتمان نمیکنم که در مسیر قیام، گاه پایم لغزیده و گاه دست و زبانم خطا کردهاند؛ گوشهایم گاه نشنیدهاند، چشمهایم گاه ندیدهاند.
از خدا میخواهم که مرا ببخشد؛
... و خدا «ارحمالرّاحمین» است.
..
امروز میخواهم به مصاف تزویر بروم؛ که بدترین آفت دین است.
تزویر، با لباس دیانت و تقوا به میدان میآید!
تزویر، سکـّهای دو روست؛ که بر رویش نام خدا، و بر روی دیگرش، نقش ابلیس است!
عوامّ، خدایش را میبینند؛ و اهل معرفت، ابلیسش را!
...و چه خون دلها خورد «علی»، از دست این جماعتِ سر به سجودِ آیهخوان، و بهظاهر متدیـّن!... ...
«یاایّهاالذّین امَنوا! امـِـنوا!»
...
به شما قول میدهم ، چنانچه با همان نیـّت روزهای نخستین قیام ، شمشیر بزنید، پیروزید؛
و بر دشمن مزوّر غلبه میکنید. ...
در میان شما، احیاناً هستند کسانی که قصد تسلیم دارند. من بیعتم را از از ایشان برمیدارم؛ و اتمام حجّت میکنم. تزویر به شما امان میدهد تا مقاوتتان را بشکند. پس از غلبه، شکّ نکنید گردنتان را خواهد شکست!
... و امـّا بــِنعمة ربّکَ فَحَدّث. . .
گردآوری: سعید جرّاحی ۱۹/ آذر / ۹۱
در قسمت " آرشیو نظرات" نظرات دوستان دیگر را بخوانید؛ و حتماً شما هم نظر خودتون را دربارۀ این سریال و شخصیّتهایش بنویسید... 👇👇
👇👇👇👇
موضوعات مرتبط: عکس، دینی، تاریخی برچسبها: سکانس تماشایی, مختارنامه, سريال تاریخی, خیانت [ یکشنبه نوزدهم آذر ۱۳۹۱ ] [ 21:21 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
|
||
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |