انجمن علمی-ادبی سیّدجلال آل احمد مردی که در میقات، خسی شد؛ و در ادبیّات، کسی؛... همو که "جلال آل قلم" بود
| ||
دیالوگ ماندگار: پــــولِ لعنتی! . پـول، آنقدری قدرت داره که آدم را دچار هر چیزی بکنه...! . . برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ جمعه سی و یکم مرداد ۱۴۰۴ ] [ 9:34 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: دروغ به زن! . آدم به زنش که دروغ نمیگه؛ اگر هم بگه، جوری میگه که لو نره! * سکانسی از فیلم سینمایی "روباه" * دقّت کنید که این دیالوگ در فیلمی به نام "روباه" بیان شده! وگرنه دروغ گفتن به زن، کار خیلی بدیه...! 😁 . . . . 👇👇👇 لینک بازدید از صفحۀ اصلی وبلاگ . . برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ یکشنبه بیست و نهم تیر ۱۴۰۴ ] [ 17:59 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: دویدن و نرسیدن! . تو نمیدونی که یکعمر بدَوی و نرسی، یعنی چه...! . سکانسی از سریال "مشاور" شبکه2 . برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ شنبه هشتم اردیبهشت ۱۴۰۳ ] [ 22:0 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: آدم و خطا... .
بدی که کم و زیاد نداره؛ آدمی که میتونه یک گناه بکنه، بقیهاش را هم میتونه ادامه بده. خوبه که آدم اوّلین خطا را نکنه... . سکانسی از سریال زیبای "میوۀ ممنوعه" برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ پنجشنبه شانزدهم فروردین ۱۴۰۳ ] [ 20:28 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار حفظ زندگی . - مامان! شما دو نفر تنها زن و شوهری هستید که هنوز عاشقانه زندگی میکنید. هیچوقت نشده که شما از بابا، یا بابا از شما ناراحت بشه. - این طورها هم نیست! ما سعی کردیم زندگی خودمون را حفظ کنیم. ما از همون اوّل زندگی اینجوری نبودیم. ما خودمون زندگیمون را ساختیم. ما خودمون کاری کردیم که دیگران نتونن زندگی و رابطهمون را به هم بزنن...! . سکانسی از سریال "عشق گمشده" . . . 👇👇👇👇 . . برچسبها: سکانس تماشایی, عاشقانه ها, زندگی [ پنجشنبه پنجم بهمن ۱۴۰۲ ] [ 21:10 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
[ پنجشنبه هجدهم آبان ۱۴۰۲ ] [ 15:23 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
قاضی روزگار... . حقّ، گمشدنی نیست؛ فراموش میشه ولی گم نمیشه. یه جایه گوشهای از زندگیات راحت نشستی و فراموش کردی "کِی و کجا" حقّی را ضایع کردی، یا دِینی به گردنت بوده، میاد و آرامش زندگیات را به هم میزنه... ... ای کاش هر حقّی را همان لحظه ادا کنیم؛ قبل از فراموشی و از دست رفتن همۀ فرصتها... دیالوگی از برنامۀ زیبا و فوقالعادۀ "آقای قاضی" مورّخ ۱۸/۶/۴۰۲ گردآوری سعید جرّاحی برچسبها: زندگی [ جمعه چهاردهم مهر ۱۴۰۲ ] [ 6:34 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: چشمهای پدر... . - یه جا نوشته بود: محال است اگر بتونی 5 دقیقه به چشمهای مادرت نگاه کنی و گریه نکنی! - پرسیدم پس "پـدر" چی؟ - گفت: پدر، حتّی 2 دقیقه هم نمیتونی...! سکانسی از سریال "نون-خ1" . برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ سه شنبه چهارم مهر ۱۴۰۲ ] [ 17:17 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار خـوبــیهـا و بدیها... . خیلی وقتها نمیشه بدیِ آدمها را بخشید؛ ولی بیارزشکردنِ خوبیِ آنها نیز گناهِ غیرقابلِ بخششی است... . سکانسی از سریال "بیگانهای با من است." . .. برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ جمعه هفدهم شهریور ۱۴۰۲ ] [ 10:19 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
از سرگذشتِ این مجریان . 1) قسمت اوّل: برنامۀ "از سر گذشت" را زیاد دنبال نمیکنم. ولی دیشب یکی از قسمتهای این برنامه خیلی عجیب بود برام. توضیح نمیدم چرا؛ ولی مدّتی پیش میخواستم دربارۀ "سیّدشهرام شکیبا" بنویسم؛ شکیبا و همسرش خانم ستاره سادات قطبی. برنامۀ دیشب را که دیدم، دلم برای سیّد عزیز رفت...!!! + دربارۀ این ماجرا، و مخصوصاً برعکسِ این ماجرا، میشه یه کتاب رمان نوشت! ============ + 2) قسمت دوّم این برنامه: . از سیّد شهرام شکیبا -غیر از نجابت و سوادی که دارد - خیلی چیزها آموختهام؛ از سال 77 وقتی نویسندۀ مجلّۀ "مِـهر" بود، هر هفته این مجلّه را میخریدم و صفحهاش را میخواندم. امّا برنامۀ دیشب خیلی فرق داشت: دیشب "بزرگی و متانت" را از او یاد گرفتم و "پختگی و صبر و حِلم" را... ... و ای کاش چند سال زودتر این برنامه را میدیدم. "کاهِ سرگشته را کـَهربا میکـَشَد...!" + ممنون آقاسیّد. . . . موضوعات مرتبط: خانوادگی برچسبها: زندگی, طلاق, ازدواج [ دوشنبه نهم مرداد ۱۴۰۲ ] [ 20:35 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
[ جمعه بیست و سوم تیر ۱۴۰۲ ] [ 21:8 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار حرف زدن... . - تو چند سالته؟ - هجده سال. -در این مدّت، آیا 18 کلمه با من حرف زدی؟؟!! . . .
برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی, طلاق [ سه شنبه بیست و ششم اردیبهشت ۱۴۰۲ ] [ 20:6 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: این دو تراژدی! . در دنیا، دو تراژدی وجود دارد: 1- یکی اینکه به خواستهات نرسی. 2- و دوّم اینکه به خواستهات برسی...! . دیالوگ یک فیلم!
برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ چهارشنبه سی ام فروردین ۱۴۰۲ ] [ 23:12 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: قسمـــت! . - ببخشید دیگه؛ قسمتِ شما نـبود ! - اتّفاقـاً قسمت ما بود، ولی پولمان جور نـبود...! . دیالوگی از سریال "روزگار جوانی"- مورّخ 18 12.1401 . * 👈 این دیالوگ را که شنیدم، به یاد این شعر حافظ افتادم: یار مَفروش به دنیا، که بسی سود نکرد/ آنکه یوسف به زرِ ناسره بفروخته بود...! .
برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی, خیانت [ یکشنبه بیست و هشتم اسفند ۱۴۰۱ ] [ 0:41 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار اختراع عشق! . عشق، اختراع انسانهاست برای فرار از کسالت روزمرّگی...! . سکانسی از سریال "پیدا و پنهان"
برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ دوشنبه هفدهم بهمن ۱۴۰۱ ] [ 22:3 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
به نظرتون منظور از این قسمت دیالوگ سریال، چیه؟ . این دیالوگ سریال مادرانه را بخونید ، و ببینید آیا متوجّهِ جملۀ آخرش میشید که یعنی چه؟ . وقتی بعد از 18 سال بفهمی که عشقت واقعا عاشقت نبوده، باید تا آخر عمر، روی زانوهات راه بری...! . سکانسی از سریال "مادرانه" . . 👇👇👇👇 . . . برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ سه شنبه بیستم دی ۱۴۰۱ ] [ 18:14 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: زنانی مثل من! زنانی مثل تو ! . زنانی مثل ما، دو راه بیشتر ندارند: یا قربانی میشویم، یا قربانی میکنیم! تو اوّلی را انتخاب کردی، و من دوّمی را. امّا امروز، فرقی بین من و تو نیست؛ هر دو به اسارت میرویم...! . . سکانسی از سریال "جلال الدّین" دیالوگ زن سلطان محمّد خوارزمشاه . . 👇👇👇👇 . . برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ دوشنبه دوازدهم دی ۱۴۰۱ ] [ 7:11 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار سرنوشت...! . ماها یادمون میره، که گاهی یک کارِ کوچکمون، میتونه سرنوشت آدمها را عوض کنه...! ... سکانسی از فیلم منحصربهفرد "قصّهها و واقعیّت" . . . 👇👇👇👇 . . برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ چهارشنبه بیست و سوم آذر ۱۴۰۱ ] [ 22:56 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
[ دوشنبه بیست و یکم آذر ۱۴۰۱ ] [ 7:5 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دقیقۀ 90 تحصیلی...! . 1- دانشآموزان همیشه دقیقۀ 90 یادشان میافتد که امتحان دارند و باید بخوانند! 2- هفتۀ اوّل مهرماه، یکسری فعّالیّت جنبی و تحقیق درسی برای دانشآموزان تعیین کردم، تا جبرانی باشد برای نمرۀ مستمرّ. و به آنها گفتم که سعی کنید در همین مهرماه، و نهایتاً آبان که سرتون خلوتتر هست، این تحقیقها را آماده کنید؛ و تأکید کردم که نذارید برای اواخر ترم آذرماه، که ترافیک امتحانات زیاد میشود! 3- الان اواخر آذرماه است، و دقیقاً دقیقۀ 90 ترم! و گفتیم مهلت تمام است. شاید 90 درصد دانشآموزان، کمکاری کردند و هنوز چیزی تحویل ندادهاند! . 4- زندگی و عمرِ انسان هم مثل همین ترمهای درسی است؛ که ناگهان به دقیقه 90 عمر میرسیم...! . سعید جرّاحی 18/آذر/1401
برچسبها: کلاس درس و امتحان, زندگی [ جمعه هجدهم آذر ۱۴۰۱ ] [ 7:37 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگی زیبا، خاصّ این روزها... . غرقِ آب[شدن]، غرق پول، غرق شهرت، غرق قدرت، غرق دوستداشتن، غرق دروغ، غرق گناه، همهشون آدم را میکُشند...! . سکانسی از سریال بینظیر "دودکش2" . . 👇👇👇👇 . . برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ جمعه یازدهم آذر ۱۴۰۱ ] [ 18:40 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: تلاش من... . "من فقط تلاش کردم که بقیه را نجات بدهم..."
سکانسی از سریال "مُلکاوان" (+ شاید کمتر کسی متوجّه عمق این عبارت بشود...!) . . 👇👇👇👇 . . برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ سه شنبه سوم آبان ۱۴۰۱ ] [ 17:27 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
[ چهارشنبه بیست و هفتم مهر ۱۴۰۱ ] [ 20:11 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار عشق و غرور . یک مرد، "بدون عشق" میتواند زندگی کند، . . . ولی "بدون غرور" ، نـه ! . سکانسی از سریال "بیهمگان"
برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی, عاشقانه ها [ چهارشنبه سیزدهم مهر ۱۴۰۱ ] [ 9:19 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
واقعیّت انسانها در بعضی فیلمها !
ایّام فراغت تابستان، گهگاهی کلاس دارم؛ و مابقی وقتم را گذاشتم برای نوشتن و فیلم دیدن! شاید بخوام فیلنامه بنویسم! امروز فیلم عجیبی دیدم؛ اندکی تلخ، امّا واقعی! واقعی برای کارگردان، و واقعی برای خیلی از ماها...
* این چند دیالوگ از این فیلم: - اون همه عشقی که به پای زنت ریختی، کو؟ جوانیات کو؟ همهچی تموم شد...؟؟؟! - زخمهای آدم، سرمایه است؛ سرمایۀ خودت را با این و اون تقسیم نکن؛ داد نزن؛ هوار نکش!... آروم و بیصدا همه چیز را تحمّل کن... - [بله؛معلومه که اونجا خوشبخت نیستی] اینجا که بودی، همش اونوَر پنجره دنبال خوشبختی بودی؛ الانم که رفتی اروپا، داری میگی خوشبخت نیستی؛ ببین! اگر به آمریکا هم بری، خوشبخت نیستی؛ تو اگر به کرۀ مرّیخ هم بری، خوشبخت نیستی...!
دیالوگ یک فیلم واقعی (؟) (که نمیدونم چرا نمیتونم دلم را راضی کنم که اسمش را بنویسیم!)
👇👇👇👇
برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی, خیانت [ دوشنبه سوم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 22:13 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: بهترین دوران زندگی من ...
قبلاً همسر جوانی داشتم. زمستانها هر شب، همسرم کنار بخاری دیواری مینشست، و تا بالا آمدنِ خورشید، با همدیگه حرف میزدیم... = بهترین دوران زندگی من، همان ایّام بود.
سکانسی از فیلم "مسیر سبز" گردآوری: سعید جرّاحی15/3/1401 برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی, عاشقانه ها [ یکشنبه پانزدهم خرداد ۱۴۰۱ ] [ 9:58 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
این نویسنده را چه کسی کُشت؟؟
شخصیّت "ارنست همینگوِی"، یهجورایی برام جذّاب است. چون حضرت استادم از او تعریفها میکردند... (نویسندۀ کتاب "پیرمرد و دریا"؛ و برندۀ جایزۀ نوبل)
در شرح حال ارنست همینگوی، این نویسندۀ مشهور آمریکایی نوشتهاند که: او از "سرطان، مالاریا، التهاب کبدی، دیابت، شکستن ستون فقرات و جمجمه، دو سانحهی هوایی، همچنین خونریزی کبد و کلیه"، جان سالم به در برد!! ولی در نهایت خودکشی کرد!!!
آری! آدمها را، هیچکدام از اینها نمیکُشد؛ آنچه آدمها را میکُشد، بیدفاع شدن در مقابل رنج، غم و بیماری است. آدما را "تنها شدن در مقابل مصیبت"، میکُشد...
+ مبادا قاتل باشیم...!
سعید جرّاحی 13/3/1401 موضوعات مرتبط: تاریخی برچسبها: زندگی [ جمعه سیزدهم خرداد ۱۴۰۱ ] [ 9:25 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: فقط پــول !!!
لعنت به این زندگی، که پول، تکلیفِ همهچیو روشن میکنه...! سکانسی از فیلم سینمایی "خوشخیال" برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ جمعه ششم خرداد ۱۴۰۱ ] [ 17:32 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: شاخِ حیوانهای انساننما!
بعضی وقتها، زندگی اینطوریه: که آرزوی یهدونه تکشاخ میکنیم، ولی یهدونه بـُز گیرمون میاد...!!!
سکانسی از فیلم 🎥 Despicable me 3 (2017) برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ چهارشنبه هفتم اردیبهشت ۱۴۰۱ ] [ 23:24 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
[ شنبه سوم اردیبهشت ۱۴۰۱ ] [ 23:50 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
قهوۀ زندگی!
قهوه، خوشمزه است؛ وقتی میخوریم، تلخیاش را تحویل نمیگیریم، امّا میگوییم چسبید ! زندگی هم، روزهای تلخش زیاد بد نیست، تلخی هایش را تحویل نگیر ! بخند؛ و بگو عجب طعمـــی...!
ارسال: طه ترابی موضوعات مرتبط: روانشناسی برچسبها: زندگی [ دوشنبه بیست و دوم فروردین ۱۴۰۱ ] [ 17:49 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
بهانه نیارید؛ زود رها نکنید...
میگفت، و درست هم میگفت: اگر بینتون اختلاف افتاد، یهکم مدارا کنید با هم... این شهرِ کثافت، بوی تنهایی میده؛ این روزها دیگه کسی حوصلهای برای آشنایی نداره، + یهسری روزها، و یهسری آدمها دیگه تکرار نمیشن...
راست میگفت...
موضوعات مرتبط: روانشناسی، خانوادگی برچسبها: زندگی, طلاق [ دوشنبه پانزدهم فروردین ۱۴۰۱ ] [ 18:11 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
بیبرنامه نباشید...
این، توصیۀ کسی است که در اوایل جنگ، ایران را از دست دشمن نجات داد...
برچسبها: زندگی [ یکشنبه چهاردهم فروردین ۱۴۰۱ ] [ 11:48 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دلنوشتۀ مولانا:
هر لحظه که تسلیمم، در کارگهِ تقدیر، هر لحظه که میکوشم، [که] در کار کنم تدبیر،
+ چون الان دارم حسّ میکنم، پس میتونم با قاطعیّت بگم که: بهترین احساس برای آدم، اونموقعی است که وجدان آدم که راحت باشه...
موضوعات مرتبط: شعر برچسبها: زندگی, دلنوشته [ چهارشنبه دهم فروردین ۱۴۰۱ ] [ 11:22 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
آیا ما هنوز بُت پرستیم؟؟!
داستان این پست را مینویسم؛ حتّی اگر مانع راه یک ازدواج هم برداشته شود، برایم کافیست...
1- آقای قرائتی را همه میشناسیم. ایشون میگن : ما آدمها یکسری رسم و رسومهای کهنۀ 100 سال پیش را هنوز داریم! و این کهنگیها را مثل بُت، میپرستیم!! ایشون در این باره میگن: علّت اصلی بحرانهای اجتماعی و فرهنگی در کشور ما، همین پرستیدن گهنگیهاست! مثل مشکلاتی که در ازدواج و تأخیر در ازدواج داریم. ایشون میگه باید نهضتی پا بگیرد که با این آداب و رسوم کهنه، مبارزه شود.
چند جایی میرن؛ و بعدشم از یکی از همسایهها میپرسند که خانوادۀ فلانی چجوری هستند؟ اون آقا میگفت: همسایۀ ما، که سالها پیش بهخاطر جای پارک ماشین(!)، با هم بحثمون شده بود، شروع میکنه به بدگویی از من و دخترم! و به همین سادگی، یک ازدواج بههم میخوره...!
حالا سوال من این است: آیا واقعا با تحقیقات محلّی، میشود همدیگر را شناخت؟؟ ممکنه اون همسایه یا همکار، رفیق آدم یاشه؛ پس شروع میکنه به تعریف و تمجید دروغ! یا برعکس: ممکنه اون همسایه یا همکار، دشمن آدم باشه؛ پس شروع میکنه به عقدهگُشایی و کینهورزی دروغ!
⁉️ حالا شما بگید: آیا با تحقیقات مسخرهء محلّی، آیا واقعا امکان شناختِ طرفین، آنهم برای ازدواج وجود دارد؟؟ ❌ تحقیقات محلّی، مالِ 100سال پیش بود؛ نه مال الان که عصر ارتباطات است...!
یعنی: آیا شما بُتی را میپرستید که خودتون میتراشید؟؟! اعراب جاهلی، با دست خودشون، بُتی را با چوب یا حتّی خرما میساختند و بعدش جلوی اون سجده میکردند! این روزها بعضی از ماها نیز، دستِ کمی از اعراب جاهلی نداریم! گاهی یکسری آداب و رسوم کهنه، که مال 100 سال پیش بوده، الان برامون شده بُت! خودمون این آدابِ مَندرآوردی را تراشیدیم؛ و خودمون هم اونها را میپرستیم!
سعید جرّاحی 9/1/1401
موضوعات مرتبط: روانشناسی، خانوادگی، اجتماعی برچسبها: زندگی, ازدواج, طلاق [ سه شنبه نهم فروردین ۱۴۰۱ ] [ 18:37 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار قـَوی باش!
سکانسی از فیلم میگفت: ایّام کودکی، گاهی همراه پدرم گوسفندها را میبردیم کوه، برای چَرا. بابام همیشه با خودش تفنگ میآورد. بابام میگفت: بدون تفنگ، گلّه، خوراکِ گرگ میشه... بابام راست میگفت.
گردآوری: سعید جرّاحی 2/1/1401 برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ سه شنبه دوم فروردین ۱۴۰۱ ] [ 9:56 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
لیلا ؟ یا شرمیلا ؟؟! مسأله این است...!
امشب داشتم یکی از قسمتهای سریال "پایتخت5" را میدیدم. سفر خانوادۀ نقی معمولی و اطرافیانش به ترکیّه. نکتۀ جالبی که متوجّه شدم، اینکه تا چند وقت پیش، باباپنجعلی هر خانمی را میدید، میگفت "لیلا"؛ من لیلا میخوام! امّا حالا که میخوان بیایند ترکیّه، به هر خانمی میرسه، میگه "شِرمیلا" !
غربزدگی، همینقدر ساده به سراغ آدمها میاد...!
سعید جرّاحی 6/12/1400 موضوعات مرتبط: روانشناسی، فرهنگی برچسبها: جلال آل احمد, سکانس تماشایی, زندگی, غربزدگی [ جمعه ششم اسفند ۱۴۰۰ ] [ 21:47 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
[ یکشنبه هفدهم بهمن ۱۴۰۰ ] [ 22:39 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دو نکتۀ طلایی، دربارۀ دوست و رفیق !
1) تو زندگیتون، یکی را برای خودتون نگه دارید که: وقتی زمین خوردید و او نتونست که بلندتون کنه، لاقلّ دراز بکشه کنارتون رو زمین؛ و کنارتون باشه...
از این گذشته: 2) همۀ ما گاهی اخلاقهای بدی هم داریم : یکی میبینه، و ترکمون میکنه! یکی هم هست وقتی میبینه، ترکمون میده...!
+ اگر اینجور دوستانی دارید، قدرشونو بدونید...
موضوعات مرتبط: اجتماعی برچسبها: زندگی [ چهارشنبه بیست و دوم دی ۱۴۰۰ ] [ 9:6 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
ما کجای آن داستان "میخ و نعل" هستیم؟؟
شاید همگی ما، بارها این ضربالمثلِ احتمالاً ژاپنی را شنیده باشیم که: به خاطر یک میخ، نعلی افتاد؛ و بهخاطر آن نعل، اسبی افتاد؛ و سپس سوار افتاد؛ و بهخاطر افتادن این سوار، جنگی شکست خورد! و با شکست در جنگ، مملکتی نابود شد... و اینها همه، بهخاطر شخصی بود که میخ را درست نکوبیده بود…!
+ گاهی ممکنه همۀ ما در جایگاه آن میخکوب قرار بگیریم! مشکلی برای کسی پیش میاد، که شاید 50 سال قبل، میخش را درست نزدیم!
سعید جرّاحی 10/10/1400 موضوعات مرتبط: داستان، روانشناسی، اجتماعی برچسبها: زندگی [ جمعه دهم دی ۱۴۰۰ ] [ 22:51 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار : تعهّد به کسی دادی ...
اگر به کسی تعهـّد دادی، باید به همهچیزش تعهّد داشته باشی. و اگر یادت بره، دنیا یادت میاره...!
سکانسی از سریال "یاور" گردآوری: سعید جرّاحی 17/ آذر /1400 برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ چهارشنبه هفدهم آذر ۱۴۰۰ ] [ 20:1 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار : چه کسی پیش قدم میشود...؟!
دنیا پُر از آدمهای تنهایی است که میترسن که پیشقدم بشن...!
سکانسی از فیلم "کتاب سبز" گردآوری: سعید جرّاحی 8/ آذر /1400 موضوعات مرتبط: روانشناسی برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ دوشنبه هشتم آذر ۱۴۰۰ ] [ 21:0 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
مسابقـه نکتۀ این عکس؟!
سلام. مسابقۀ قبلی، تمام شد؛جواب مخاطبان را میتونید در قسمت نظرات همان پست ببینید. ششمین مسابقه را هم نظرخواهی گذاشتم. هر پاسخی، امتیاز خاصّ خودش را داشت.
برای دیدن عکس، به قسمت ادامه مطلب بروید... 👇
مهلت مسابقه تمام شد. پاسخها را در قسمت نظرات ببینید...
برچسبها: مسابقه, زندگی ادامه مطلب [ یکشنبه هفتم آذر ۱۴۰۰ ] [ 18:38 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: حمّالی!
- چرا بیرون از خونه، حمّالیِ مردم را میکنی؟ - چون اگر توی خونه بمونم، زنم مرا مجبور به حمّالی میکنه!!
سکانسی از دون کیشوت گردآوری: سعید جرّاحی 13/8/1400 برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ پنجشنبه سیزدهم آبان ۱۴۰۰ ] [ 22:33 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار : بترس از این عاشق!
آدم وقتی عاشق کسیه، دوست نداره ضربه بخوره یا صدمه ببینه، [اینه که] گاهی بهِش گیر میده. از اون روزی بترس که دیگه کاری به کارت نداشته باشه...! . سکانسی از فیلم نبات گردآوری: سعید جرّاحی 5-8-1400 برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی, عاشقانه ها [ چهارشنبه پنجم آبان ۱۴۰۰ ] [ 21:14 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: برو سراغش !
تا دیر نشده، برو سراغ کسی که دوستش داری؛ اگر دیر بشه ، دیگه نمیتونی خودتو ببخشی...!
دیالوگی از فیلم "قصّههای تبیان" (مدیون)
برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی, عاشقانه ها [ جمعه بیست و سوم مهر ۱۴۰۰ ] [ 21:33 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: وقتی که تو رفتی...
مگه میشه دو نفر که عاشق هم بودند، از هم خسته بشن...؟؟! وقتی رفتی، نفهمیدم کی رفته؟ حالا که برگشتی، فهمیدم که کی رفته بود...!
سکانسی از فیلم "چای سرد" گردآوری: سعید جرّاحی 6/7/1400 برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی, عاشقانه ها [ سه شنبه ششم مهر ۱۴۰۰ ] [ 22:29 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار: وقتی به این سِنّ برسی...
* این فیلم را امروز دیدم، این دیالوگش خیلی برام خاصّ بود:
دوست داری با اسباببازیهات بازی کنی؟ مامان، بابا، همه را دوست داری؟ ... همه چی رو دوست داری مگه نه؟ امّا میدونی چیه پسر؟ وقتی بزرگتر بشی، ممکنه خیلی از چیزهایی که الان دوست داری دیگه برات جذّاب نباشند! مثل این جعبه اسباب بازی! ممکنه یه روزی بفهمی که این، "فقط یک جعبه عروسکه"، همین! وقتی بزرگتر بشی، تعداد چیزهایی که واقعاً دوست داری کمتر میشن. وقتی هم به سنّ من برسی، شاید فقط یکی دوتا چیز ارزشمند برات بمونه. واسۀ من، یه دونه بیشتر باقی نمونده...!
دیالوگی از فیلم مهلکه گردآوری: سعید جرّاحی 6/6/1400 برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ شنبه ششم شهریور ۱۴۰۰ ] [ 23:57 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار: پدر و فرزند !
بچّههایی که پدر و مادر ندارند، بهشون میگن "یتیم". آدمهایی که همسر ندارند، بهشون میگن "بیوه". امّا پدرهایی که بچّه ندارند، اونقدر وحشتناکه که هیچ اسمی نمیشه روشون گذاشت...!
سکانسی از فیلم "سوفی و دیوانه" گردآوری: سعید جرّاحی 11/5/1400 برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ دوشنبه بیست و پنجم مرداد ۱۴۰۰ ] [ 8:35 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار: نبودنِ این آدم !
بهترین لحظات زندگی من، بهخاطرِ "نبودنِ این آدم" نابود شد... [خدا نابودش کند...]
سکانسی از سریال "دیگری" گردآوری: سعید جرّاحی 19/5/1400 برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ پنجشنبه بیست و یکم مرداد ۱۴۰۰ ] [ 22:18 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار: زن و آهن و آدم!
زن ها در عین ظرافتشون، خیلی قوی هستند؛ یک زن میتونه آهن را خَم کنه، چه برسه به آدم...!
سکانسی از سریال "دودکش2"
* سریال دودکش2 هم تمام شد؛ وقتی چند قسمت اوّلش پخش شد، تصوّرم این بود که به زیبایی دودکش1 نمیرسه؛ ولی اینم عالی بود. شخصاً فیلمها را بهخاطر دیالوگهای خاصّش دوست دارم. تا حالا چند پست از دیالوگهای زیبای دودکش گذاشتم. چند روز دیگه، یک پست دیگه هم میذارم؛ از یکی از بهترین دیالوگها...
سعید جرّاحی 16/5/1400 برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ یکشنبه هفدهم مرداد ۱۴۰۰ ] [ 9:44 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار: روز اوّل !
- باید بچّهمون را ببریم دکتر؛ چون باید چشمهاش بشه مثل روز اوّل. - خودتم میدونی که هیچی مثل روز اوّل نمیشه...!
سکانسی از سریال "دودکش2" گردآوری: سعید جرّاحی 11/5/1400 موضوعات مرتبط: روانشناسی برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ چهارشنبه سیزدهم مرداد ۱۴۰۰ ] [ 11:57 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار: مبارزه برای خودم
دیگه برای کسی مبارزه نمیکنم؛ "خودم" بهترین بهانه برای مبارزه هستم...
سکانسی از فیلم "کازابلانکا" گردآوری: سعید جرّاحی 9/5/1400 برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ شنبه نهم مرداد ۱۴۰۰ ] [ 21:38 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار: لذّت من از زندگی !
الآن مدّتیه که... بزرگترین لذّت زندگیم، شده لذّت بردن از "لذّت بردن مردم از زندگیشون!"
سکانسی از سریال "دودکش" گردآوری: سعید جرّاحی 4/5/1400 برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ دوشنبه چهارم مرداد ۱۴۰۰ ] [ 17:35 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
چند دیالوگ خانوادگی-مردانگی!
- مردی که برای خانوادهاش وقت صرف نکند، مرد نیست! (پدرخوانده)
گردآوری: سعید جرّاحی 28/4/1400 موضوعات مرتبط: روانشناسی، خانوادگی برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ دوشنبه بیست و هشتم تیر ۱۴۰۰ ] [ 17:55 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
درسی از طبیعت + عکس
چند وقت پیش، سری به کوه و دشت زدم؛ آرامبخش و تسکیندهنده. هنگام قدم زدن در کوچهباغهای روستا، این منظره را دیدم..
عکس در قسمت ادامه مطلب..
موضوعات مرتبط: طبیعت برچسبها: سفرنامه, عکس, زندگی ادامه مطلب [ پنجشنبه دهم تیر ۱۴۰۰ ] [ 18:36 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
سریال خوشساختی به نام دودکش !
سریال زیبای "دودکش" به قدری قشنگه که ارزش بارها تماشا کردن را داره. دیالوگهای منحصربهفرد، و داستان خاصّ این سریال به قدری قشنگه ، که وقتی شنیدم سری دوّم این سریال در حال ساختن است، از یک لحاظ خوشحال شدم، و از یک لحاظ میترسم مثل اکثر سری دوّم سریالها، این را هم خرابش کنن! مخصوصاً که آقای محمّدحسین لطیفی" کارگردان سری اوّل، قرار نیست سری دوّم را بسازد! + سری دوّم این سریال با کارگردان جدید، در آیندۀ نزدیک پخش خواهد شد. قبلا چند تا دیالوگ خاصّ از این سریال را گذاشتم. بازم یه دیالوگ زیبا میذارم. سعید جرّاحی 25/3/1400 موضوعات مرتبط: خانوادگی برچسبها: سریال, زندگی [ سه شنبه بیست و پنجم خرداد ۱۴۰۰ ] [ 21:54 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار: بعضی حرفهـــا...!!
لیلا ! آدم یه وقتایی توقّعِ شنیدنِ بعضی حرفها را از عزیزانش نداره؛ خُرد میشه...!!
همین الان؛ سکانسی تلخ از فیلم "چراغهای ناتمام" گردآوری: سعید جرّاحی 13/3/1400
موضوعات مرتبط: روانشناسی، خانوادگی برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ پنجشنبه سیزدهم خرداد ۱۴۰۰ ] [ 23:12 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
زنها واجب است این موضوع را بدانند...
اکثر مردها از نظر روحی، برای خودشون به خلوتهایی نیاز دارند، واجبتر از هر چیزی! مردها میخوان در خلوت خودشون، تنها باشن؛ یک روز، یک ماه، یک سال، یا صد سال! اونها را از این خلوت بیرون نکشید؛ میمیرند...!!
چیزی که دارم میگم، واجب است که زنها خبر داشته باشند. حتّی اگر نتونن این موضوع مهمّ را درک کنن!
اگر مردی را دیدید که کنُج خلوت گزیده، و حتّی مدّتی است که آب و غذا نخورده است، شما خلوتش را به هم نزنید! حتّی برای بردن آب و غذا برای او...!
+ دیگر چه رسد به اینکه بروید او را از این خلوت بیرون بکشید ، و بعدش بگویید: ببخشید اشتباه شد!
سعید جرّاحی 6/3/1400 موضوعات مرتبط: روانشناسی، خانوادگی برچسبها: زندگی, طلاق [ پنجشنبه ششم خرداد ۱۴۰۰ ] [ 23:27 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
[ جمعه هفدهم اردیبهشت ۱۴۰۰ ] [ 0:53 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
نعمتی به نامِ "باز کردنِ باب گفتگو..."
اگر مادر یا پدرتون هر شب مثلاً موبایلشو میاره میشینه پیشتون، و میگه برام توضیح بده که فلان چیز چجوری کار میکنه، مطمئنّ باشید که خنگ نیست! ضمناً تو هم خیلی چیزی نمیدونی! به این فکرکن که احتمالا موبایلش مشکلی نداره، 👈 او فقط دنبال یه راهی میگرده که بتونه با شما ارتباط برقرار کنه، و حرف بزنه...
+ پدرومادر با فرزند/ و همسر با همسر/ یا نامزد با نامزد...
موضوعات مرتبط: روانشناسی، خانوادگی برچسبها: زندگی [ سه شنبه چهاردهم اردیبهشت ۱۴۰۰ ] [ 22:0 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
اینجور آدمهایی هنوزم هستند؟
میگفت: رفتم خیابان انقلاب که کتاب بخرم. از فروشنده میپرسم فلان کتاب را دارید؟ میگه: «دارم؛ ولی اوّل برو سراغ فروزان (کتابفروشی داخل پاساژ)، اونا دستشون یه کم تنگه. اگر نداشت، بیا بهت بدم.»
+ و اینگونه انسانیّت را در یک جمله معنا میکند...
موضوعات مرتبط: روانشناسی برچسبها: زندگی [ چهارشنبه هشتم اردیبهشت ۱۴۰۰ ] [ 21:56 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
[ جمعه سوم اردیبهشت ۱۴۰۰ ] [ 23:31 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار: خطا و جزا
اگر خطا باشد، و جزا نـباشد، سنگ روی سنگ بند نمیشود...!
سکانسی از سریال "یـاور" گردآوری: سعید جرّاحی 29/1/1400 برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ یکشنبه بیست و نهم فروردین ۱۴۰۰ ] [ 19:32 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار: التماس از نوع عاشقانه- رِندانه
خداجون! از بس قیف و قُپی اومدم، بُریدم! تو قِلِقِ بندههاتو بهتر از هر کسی میدونی... من که واسۀ تو لُغُز نمیخونم! یعنی غلط بکنم که بخونم! ولی خودتم میدونی که من هیچ حلالی را حروم نکردم... تو زندگیمم هیچوقت غبطۀ کسی را نخوردم؛ چون همیشه گفتم "تو" را دارم... الانم نمیخوام مناقشه کنم. فقط بدون، هر کاری که کردم، به خاطر مَعاش و مَمات بوده؛ واسه خاطر آبروم بود جلو زن و بچّه... حالا دیگه خودت میدونی، میخوای آبرومو ببَری، ببَر؛ میخوای بریزی، بریز ! آقاااا... من را ... از تو آمپاس... در بیاااااار ...!
سکانسی زیبا از سریال "دودکش" گردآوری: سعید جرّاحی 11/1/1400
. . 👇👇👇👇
. . موضوعات مرتبط: دینی برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی, دلنوشته, سریال [ چهارشنبه یازدهم فروردین ۱۴۰۰ ] [ 20:44 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
اینگونه زندگی هم شیرین میشود...
ویرانهایاست این جهان؛ عمر، کفاف نمیدهد که آباد کنیم. و غیرت، رخصت نمیدهد که رها کنیم. اینگونه رها کردن، نشانۀ رذالت است!
پس آبادسازیِ یک گوشۀ گُمِ جهان به دست ما، آبادسازیِ کلّ عالم است به دست همگان...
👤 زندهیاد نادر ابراهیمی 📚 منبع: کتاب "مردی در تبعید ابدی" (کمکم به روز تولّد این نادرۀ نویسندگان معاصر نزدیک میشیم) برچسبها: نادر ابراهیمی, زندگی [ جمعه ششم فروردین ۱۴۰۰ ] [ 19:8 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار: فکـــــــر کـُن...
اگر اوّلش به آخرش فکر میکردی، حالا که آخرشه لازم نبود به اوّلش فکر کنی...!
سکانسی از سریال "گاندو-2" گردآوری: سعید جرّاحی 1/1/1400
موضوعات مرتبط: روانشناسی برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ دوشنبه دوم فروردین ۱۴۰۰ ] [ 11:45 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار: عشق خسته
مگه میشه دو نفر که عاشق* هم بودند، از همدیگه خسته بشن؟؟! وقتی رفتی، نفهمیدم کی رفت؛ حالا که اومدی، فهمیدم که کی رفته بود...!
سکانسی از فیلم "چای سرد" گردآوری: سعید جرّاحی 8/12/99 * اگر عشق واقعی باشه، نه!
موضوعات مرتبط: روانشناسی برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی, عاشقانه ها [ چهارشنبه سیزدهم اسفند ۱۳۹۹ ] [ 22:40 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دعوای یک زن و شوهر !
امروز برنامۀ "اتاق شیشهای" را داشتم میدیدم. یه زوج اومده بودندپیش روانشناس، که از زندگشون شاکی بودند. آقا میگفت: من هروقت میام خونه، هیچی سرِ جای خودش نیست! حتّی غذا هم آماده نیست؛ خودم باید تخم مرغ درست کنم به عنوان ناهار بخورم! خانمش میگفت: من دارم درس میخونم؛ وقت نمیکنم ناهار درست کنم! آقا میگفت: وظیفۀ من اینه که بیرون کار کنم برای درآمد خونه؛ آیا وظیفۀ خانم این نیست که لااقلّ یه ناهار درست کنه؟ زنش میگفت: نه وظیفم نیست! مهمّ اینه که گشنه نمیمونی! موقعیّت من همینه! آقا میگفت: من شبها باید روی کاناپه بخوابم و زنم هیچ توجّهی به من نداره...! و زن جواب میداد: من درس دارم؛ مجبورم شبها تا دیروقت بیدار باشم درس بخونم! ...
برنامۀ روانشناسی "اتاق شیشهای" شبکه 4- شبکۀ فرهیختگان گردآوری : سعید جرّاحی 10/12/99 موضوعات مرتبط: روانشناسی، خانوادگی برچسبها: زندگی [ یکشنبه دهم اسفند ۱۳۹۹ ] [ 17:26 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
زندگی چیست؟
زندگی آنچه زیستهایم نیست؛ بلکه همان چیزی است که در خاطرمان مانده؛ و آنگونه است که به یادش میآوریم تا روایتش کنیم...!
📕 منبع: کتاب "زندهام که روایت کنم"
برچسبها: زندگی [ شنبه نهم اسفند ۱۳۹۹ ] [ 21:41 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار: درمان و درد...
گاهی حکمت در "دوا " نیست؛ بلکه در "درد" است! صبوری کن...
سکانسی از فیلم "بدون لَک" گردآوری: سعید جرّاحی 1/12/99 موضوعات مرتبط: روانشناسی برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ جمعه یکم اسفند ۱۳۹۹ ] [ 22:31 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
بهشت و جهنّم از نظر جلال آل احمد
توی بهشت هم اگر بیرضایتِ خودت بروی، برایت بَدل میشود به جهنّم ! چرا روزگار را به خودت سخت میکنی؟ اگر دل ببندی، هر خراباتی یک بهشت است ...
زندهیاد جلال آل احمد
برچسبها: جلال آل احمد, جملاتقصارجلالآلاحمد, زندگی [ چهارشنبه بیست و دوم بهمن ۱۳۹۹ ] [ 22:30 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
[ دوشنبه بیستم بهمن ۱۳۹۹ ] [ 16:56 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
رابطههایی که بدون همدیگه میمیرند...!
چند شب پیش، فیلم زیبای "دیوانهای از قفس پرید" را میدیدم. سکانس پایانی فیلم، خیلی عجیب و تلخ بود! یک سرخپوست در بیمارستان روانی که با هیچکس صحبت نمیکند، به صورت اتّفاقی با شخصیّت اصلی داستان(مک مورفی) رابطۀ صمیمی پیدا میکند، و گاهی همصحبت میشود. در سکانس پایانی ، این سرخپوست به مک مورفی که به خاطر شکنجه، تقریباً بیهوش است، میگوید: تو باید زنده بمونی؛ تو نباید ناراحت باشی؛ تو نباید مریض باشی؛ من بدون تو میمیرم! و بلافاصله بالشی را برمیدارد و روی صورت و دهان او میگذارد؛ و حدود ۱ دقیقه فشار میدهد! نفسِ مک مورفی بند میآید و میمیرد...! و آن سرخپوست از آسایشگاه فرار میکند...!
+ حسّ تلخ در سکانس پایانی، انسان را به یادِ برخی رابطهها میاندازد؛ که بدون همدیگه میمیرند...!
سعید جرّاحی 17/11/99
موضوعات مرتبط: داستان برچسبها: سینما, سکانس تماشایی, زندگی, خیانت [ یکشنبه نوزدهم بهمن ۱۳۹۹ ] [ 18:13 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار: "عادت" ، باشد یا نباشد؟؟
خمیره و سرشتِ آدمی، جوریه که زود عادت میکنه!
گردآوری: سعید جرّاحی 15/11/99 موضوعات مرتبط: روانشناسی برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ چهارشنبه پانزدهم بهمن ۱۳۹۹ ] [ 22:2 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
[ دوشنبه سیزدهم بهمن ۱۳۹۹ ] [ 23:22 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: تنهایی...
- کلاه قرمزی: آره دیگه، از بس که بد اخلاق بوده، تنها شده! - پسر خاله: نه؛ شایدم از بس که تنها بوده، بد اخلاق شده...
سکانسی از کلاه قرمزی برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ شنبه بیست و هفتم دی ۱۳۹۹ ] [ 9:11 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
حیف که ... نمیدونستم!
یادم نیست کِی، و از کی؟ ولی یادمه سالها پیش، زمانی که هنوز جوانتر بودم، جملهای را از یک پیرِ روشنضمیر شنیدم که الان بیشتر بهش رسیدهام. اون جمله این بود: حیف که تا میتونیم، نمیدونیم؛ و وقتی میدونیم، دیگه نمیتونیم...!
الان که شما هم دارید این جمله را میخونید، به اندازۀ سنّتون به عمقش پی میبرید ! + امیدوارم این جمله را از قول وبلاگ انجمن ادبی جلال آل احمد حفظ کنید، و هرگز حسرتِ زمانِ از دست رفته را نخورید...
سعید جرّاحی 22/10/99 برچسبها: زندگی, تک گویی, دلنوشته [ دوشنبه بیست و دوم دی ۱۳۹۹ ] [ 19:23 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
هر چیزی جای خود...
اين نهايت ناشكری است، كه آدم بخواهد همه نعمتهايی را كه در اختيارش است، فقط به خاطر اين كه آن چيزی را كه ميخواسته به دست نياورده است، ناديده بگيرد!
📕 منبع: همسران خوب موضوعات مرتبط: روانشناسی، خانوادگی برچسبها: عاشقانه ها, زندگی [ پنجشنبه هجدهم دی ۱۳۹۹ ] [ 18:25 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
بیوفایی، عاقبت خوشی نداره...
سحر رفته بودم بیرون قدم بزنم؛ دیدمش! تو دل تاریکی، صدای گریههاش را شنیدم... چشمهایش کاسۀ خون شده بود؛ از بس گریه کرده بود. میگفت شب تا صبح راه رفته و گریه کرده. قلبش سنگین میزد، نفسش سنگین بود؛ توی خونه نمیتونست راحت نفس بکشه؛ احساس خفگی میکرد...
بعد از 11 سال، عشقش ول کرده بود و رفته بود. و کاش فقط رفته بود! میگفت: ول کرده و رفته دنبال عشق جدیدش که با او بیشتر احساس راحتی کنه...!! در تمام این مدّت 11 سال، کمتر از 5 روز کامل پیش هم بودند. طرفش از سادات بود، قسم جدّش حضرت علی و حضرت زهرا خورده بود که تا آخرش هستم؛ ولی نبود! هیچوقت نبود؛ در طول 11 سال، فقط 4 روز و نیم !!! بعد ادّعا میکرد که ما به درد هم نمیخوریم!!
همه چی به کنار، اینکه به دروغ میگفت که تلاش کرده که زندگی ادامه پیدا کنه، این حرفش بیشتر آتشش میزد! کدوم تلاش؟ این را میگفت، و زار میزد... که کدوم تلاش؟؟؟ تا یادش میومد، همش یا دعوا راه مینداخت، یا قهر بود و جدا میشد؛ یا خیانت میکرد و با کسی دیگر رفت و آمد داشت؛ در حالیکه هنوز در عقد او بود... نه تنها تلاش نمیکرد، بلکه حتّی اجازه نمیداد تلاشهای او هم به نتیجه برسه! گریه میکرد و میگفت کوتاهی نکردم براش؛ هیچی براش کم نذاشتم؛ پس چرا باید اینجوری بیوفایی کنه...؟؟
تا جوان بود و خام بود، با جوانی و خامی و بیادبیها و نامردیهاش ساخته بود؛ همه را تحمّل کرده بود؛ غصّه خورده بود؛ خودشو از همۀ نعمتهای حلال خدا محروم کرده بود... به این امید که یه روز میاد و جبران میکنه... خودش گفته بود که میام و جبران میکنم! ولی هنوز نیامده ، ... رفته بود ! حالا که بزرگ شده بود، و پخته شده بود و به درد زندگی میخورد، رفت و خودشو هدیه داد به دیگری...
اینها را میگفت و هق هق گریه میکرد... چشمهاش کاسۀ خون شده بود؛ از بس گریه کرده بود...
تنها چیزی که تونستم بهش بگم و اندکی آرومش کنم این بود: بیوفایی، "حقّالنّاس" است؛ و عاقبت خوشی ندارد...
سعید جرّاحی 14 / دیماه / 99 موضوعات مرتبط: روانشناسی برچسبها: زندگی, خیانت, تک گویی, دلنوشته [ یکشنبه چهاردهم دی ۱۳۹۹ ] [ 4:44 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
[ شنبه سیزدهم دی ۱۳۹۹ ] [ 22:58 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: پازل زندگی!
دست و پا میزنیم که پازل زندگیمون کامل بشه؛ ولی... ولی اگر چندتا قطعه گم شده باشه، چی؟؟؟!
سکانسی از فیلم "دربست" گردآوری: سعید جرّاحی 20/ آذر / 99 برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ جمعه بیست و هشتم آذر ۱۳۹۹ ] [ 22:13 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
[ دوشنبه هفدهم آذر ۱۳۹۹ ] [ 22:35 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
فلسفه و کتاب و اکسیژن ...!
1) پریروز، روز کتاب و کتابخوانی بود؛ فرصت نشد که پستی بذارم. امروز با تأخیر، این مطلب را مینویسم:
2) این حرف که "بالاترین علم در جهان، فلسفه است" کاملاً درسته. فلسفه، علمی نیست که بتوان بهراحتی به آن دست یافت...
3) داشتم برنامۀ مستطاب "کتاب باز" را میدیدم. میگفت: زیربنای روانشانسی در دنیا، فلسفه است. "فلسفه"، مادرِ همه علمهاست...
3) امّا کتاب: بزرگی میفرمود: از فلسفه همین را میدانم که زندگی بدون کتاب، چیزی کم دارد؛ چیزی مثل آب، مثل غذا؛ مثل هوا...!
سعید جرّاحی 26/8/99
موضوعات مرتبط: روانشناسی، فرهنگی، فلسفه برچسبها: تک گویی, کتاب, زندگی [ دوشنبه بیست و ششم آبان ۱۳۹۹ ] [ 21:3 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
مسابقۀ برداشت شما از این عکس چیه؟
مدّتی بود که مسابقه نداشتیم. امروز در یکی از کلاسها پیشنهاد شد برای شروع مجدّد مسابقات. چند تا مسابقۀ اخیر، سؤالات جدّی و سختی پرسیدیم. امشب این عکس را براتون میذارم که هم "فانتزی" باشه، و هم اینکه شما هم با هر جملهبندی که بلدید، طبعآزمایی کنید...
جملات برتر، امتیاز بهتری میگیرند.
عکس در قسمت ادامه مطلب..
برچسبها: مسابقه, زندگی ادامه مطلب [ دوشنبه بیست و ششم آبان ۱۳۹۹ ] [ 20:1 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار : در حدّ سکوت، آروم باشید !
میدونی چرا آدمها داد میزنن؟ چون قلبهایشون از هم دوره، اینجوری میخوان صداشونو به همدیگه برسونن! وقتی عاشق میشن، آروم حرف میزنن؛ چون قلبهاشون به هم نزدیک شده. و وقتی عاشقتر میشن، دیگه حرف هم نمیزنن؛ فقط به همدیگه نگاه میکنن! چون دیگه قلبهاشون یکی شده...
سکانسی از سریال "خانۀ امن" گردآوری: سعید جرّاحی 20/8/99
برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی, عاشقانه ها [ چهارشنبه بیست و یکم آبان ۱۳۹۹ ] [ 14:59 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
[ سه شنبه یکم مهر ۱۳۹۹ ] [ 22:21 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار : خانۀ سبز ...
- من دو تا شرط برای ازدواجم دارم. - چه شرطـهایی؟ - اوّلیش اینکه وقتی دعوا کردیم، هرگز قهر نکنیم.
- دوّمیش چیه؟ - اینکه همیشه خونهمون سبز باشه، و سبز بمونه...
سکانسی از سریال خاطرهانگیز "خانۀ سبز" گردآوری: سعید جرّاحی 17/6/99 برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی, عاشقانه ها [ چهارشنبه نوزدهم شهریور ۱۳۹۹ ] [ 23:4 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
بخشی از مستند " جلال آل احمد "
- جلال، "آدم" بود؛ بهترین آدم بود؛ باشخصیّت و باسواد بود. - اگر داشت در مسیری میرفت، اگر پیرمردی یا پیرزنی میدید که مشکل داره، یا مریضه، ماشین را نگه میداشت، و میایستاد، احوالپرسی میکرد؛ و بعد به سیمین خانم (همسرش) میگفت یه چیزی (مبلغی) بهش کمک کن... - قیافۀ جلال خیلی خوب [و جذّاب] بود. - یه روز، در بین جمعی صحبت میکرد؛ یه نفر ازش پرسید که این حکومت است که باید کمک کنه به مردم ضعیف، شما چرا اینقدر به مردم کمک میکنید؟ جلال این بیت را براش خوند: من از بینوایی، نیام روی زرد غم بینوایان، رُخـَم زرد کرد... همۀ اونهایی که اونجا بودند، زدند زیر گریه....
مستند "جلال به روایت اَسالم" شبکه خبر / 26/2/99
موضوعات مرتبط: اجتماعی برچسبها: جلال آل احمد, خاطره, زندگی [ سه شنبه هجدهم شهریور ۱۳۹۹ ] [ 23:16 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار : عاشقی و بدقولی!
عاشقی و بدقولی، حکایت خربزه و عسل است؛ که هیچ موقع با هم جفت نمیآیند...!
سکانسی از سریال زیبای "شب دهم" گردآوری: سعید جرّاحی 8/6/99 برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی, عاشقانه ها [ یکشنبه شانزدهم شهریور ۱۳۹۹ ] [ 21:47 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار : نیاز یک زن
یکی از نیازهای "زن بودن" اینه که یک مردی را تمام و کمال، مال خود کنی...
سکانسی از سریال زیبای "شب دهم" گردآوری: سعید جرّاحی 10/6/99 برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی, عاشقانه ها [ چهارشنبه دوازدهم شهریور ۱۳۹۹ ] [ 10:42 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
توحّش، نتیجۀ تجمّلگرایی!
... آری؛ دردی که هرچه پیشتر میرود، بیشتر غیرقابل درمان میشود! طغیان پولداری، سفر خارجی، غذای رستورانهای آنچنانی، ماشین لوکس، شغل دهنپرکن خود، یا همسر.. و حتّی ارضای نفسانیّات شیطانی خود، به وسیلهء ارتباط با جنس مخالف (مَحرم و نامحرم) با ترفندها و شگردهای مُجاز و غیرمجاز...! ... اینها و خیلی چیزهای دیگر، فقط برای فخرفروشی است؛ و البتّه پرکردن خلأ زندگی و کمبودهای سابق! همۀ اینها، شاید تا یک جایی جواب بدهد. ولی بعد از مدّتی، و بعد از سرد شدن هیجانات کاذب، کم کم به صورت تب، خودش را نشان میدهد!! آری! تجمّلگرایی به اعتقاد این بنده که الفبای روانشناسی خوانده ام، نوعی بیماری است! که یکی از علائم این بیماری به صورتهایی شبیه به "کمالگرایی" ظهور میکند! و عکسالعمل هر بیماری، افتادن و پس زدن است! طبیعت انسان، نمیتواند با این تجمّلات دنیایی، برای همیشه ارضا بشود!
یک جایی، پس میزند؛ + و آنوقت است که این شخص بیمار، سر به طغیان و توحّش برمیدارد ! توحّش اخلاقی، توحّش رفتاری یا هر نوع توحّش و جسارت...
همبن چند روز پیش، این نوع بیمار را از نزدیک دیدم! در این باره، باز هم خوام نوشت...
سعید جرّاحی 10/6/99 موضوعات مرتبط: روانشناسی، اجتماعی برچسبها: زندگی [ دوشنبه دهم شهریور ۱۳۹۹ ] [ 22:59 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار : آخرِ خطّ ِ دلبستن...
آدم وقتی به چیزی دل میبنده، اگر به اون چیز نرسه، فکر میکنه به آخر خطّ رسیده!
سکانسی از سریال زیبای "مدار صفر درجه" گردآوری: سعید جرّاحی 5/6/99
+ من امّا معتقدم آخر خطّش، علاوه بر وصال و هجران، گاهی چیزهای دیگر هم هست: مثل پیشرفت و تحوّل، یا انزوا... یا توحّش و طغیان!
برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی, عاشقانه ها [ چهارشنبه پنجم شهریور ۱۳۹۹ ] [ 16:43 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
این مردان را باید پرستید ...
پرستش که میگیم البتّه با اغراق! اسمشو میذارم: "ستایش عاشقانه..."
ادامه مطلب را ببینید ...
موضوعات مرتبط: روانشناسی، خانوادگی برچسبها: عاشقانه ها, زندگی ادامه مطلب [ سه شنبه بیست و یکم مرداد ۱۳۹۹ ] [ 22:41 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
روز عفو عمومی !
این یک نقطهضعف است؟ یا نقطه قوّت؟ نمیدونم! ولی چند روز (مناسبت) در سال هست که توی اون چند روز، هر کس، هر کاری ازم بخواد، براش انجام میدم! و هر خطا و گناه و نامردیای که در حقّم کرده باشه، همه را چشمپوشی میکنم!
یه کم عجیبه! ولی هست! چند نفری میدونن این موضوع را؛ و میآیند و عیدی خودشونو میگیرند و میروند! نوش جانشان!
+ آدم باید در زندگیش، یه همچنین روزهایی داشته باشه...!
خدایا! خیلی شکرت. سعید جرّاحی/ 19/5/99 روز بعد از عید بزرگ غدیر
برچسبها: تک گویی, زندگی [ یکشنبه نوزدهم مرداد ۱۳۹۹ ] [ 21:53 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
فاصلۀ جسم چاق، و روح لاغر !
بین "باید"های زندگی، و "هست"های زندگی، فاصله است. و فاصلۀ بین این «بایدها و هستها» با "رنج" پر میشود...
انسان اگر به شخص یا معنای بزرگتر متّصل نباشد، فرسوده و باطل میشود. جسمهای چاق، و روحهای لاغر در قرن 21، بیخدایی را فریاد میزند؛ و نمیداند که باید و باید متّصل به یک معنای بزرگتر از "مادّیـّات" باشد...
+ خدا؛ عشق؛ خانواده؛ فرزند؛ ایثار؛ امید... اینها مواردی هستند که انسان باید متّصل به آنها باشد.
برنامۀ مستطاب "کتاب باز" مورّخ 13/5/99 موضوعات مرتبط: فلسفه، اجتماعی برچسبها: زندگی [ سه شنبه چهاردهم مرداد ۱۳۹۹ ] [ 20:7 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار : چند دیالوگ زیبا از سریال "دودکش"
سریال "دودکش" به طرز عجیبی خوشساخت و بامزّه است. و مگر کدام فیلم و سریال است که آقای "محمّدحسین لطیفی" (کارگردان) ساخته باشد، و عالی نباشد...؟؟ از جمله: (صاحبدلان؛ روز سوّم؛ وفـا ؛ نردبان آسمان؛ سرّ دلبران؛ قلب یخی؛ تنهایی لیلا؛ ساخت ایران و...)
کارگردان خوشسلیقه، متعهّد و متخصّص... که با کیفیّتترین فیلمها را در همان موضوع ساخته است. از ترسناکترین فیلم ایرانی در ژانر وحشت (خوابگاه دختران) تا طنّازانهترین فیلم (دودکش) تا سیاسیترین فیلم (وفا) تا اعتقادیترین فیلم (صاحبدلان) تا حماسیترین فیلم (روز سوّم) تا تاریخیترین فیلم (نردبان آسمان) تا عاشقانهترین فیلم (وفا) و... فیلمهای بین المللی.
این چند دیالوگ: - با توجّه به عقبهای که من از تو سراغ دارم، هر وقت بهم میگی "خیالت راحت!" ، من بیشتر نگران میشم!!!
- گاهی بیقیف و قُپی، دلم برای خونه تنگ میشه...!
- در جواب بعضیا باید گفت: اِنقدر وسط حرفم قُمپوز نیار ! مغلطه و سفسطه هم نکن! اگر تو آمپاس قرار بگیرم، لِهِت میکنم...!
چند سکانس از سریال "دودکش" گردآوری: سعید جرّاحی 14/5/99 برچسبها: سینما, سکانس تماشایی, زندگی [ سه شنبه چهاردهم مرداد ۱۳۹۹ ] [ 19:0 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
پختگی عشق
❇️ انسان برای اینکه بتواند به دیگران عشق بورزد، ابتدا باید یاد بگیرد که چگونه خود را قبول کند و به خود عشق بورزد. شخصی که با خودش کنار نیامده است، هرگز نمیتواند با جهان خارج کنار بیاید...
+ نتیجۀ عشق، پختگیِ انسان است؛ نه رفع نیاز !
سعید جرّاحی 13/5/99 برچسبها: زندگی, عاشقانه ها [ دوشنبه سیزدهم مرداد ۱۳۹۹ ] [ 10:53 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دوزخِ زندگی را رها کنید ، تا به گلستانِ زندگی برسید...
امروز عید قربان است؛ بذارید عید را اینگونه متفاوت تبریک بگم: عید قربان یعنی قربانی کردنِ بدیها و تعلّقاتِ دست و پاگیر...
- داستایفسکی در یکی از نامههایش مینویسد: « این دنیا دوزخمان خواهد بود ، تا زمانی که قلبهایمان از دوزخبودن بازنایستد ...! »
مسعود فراستی به نقل از "نامههای داستایفسکی" برنامۀ "کتاب باز"/مورّخ 21/1/99 موضوعات مرتبط: دینی برچسبها: زندگی [ پنجشنبه نهم مرداد ۱۳۹۹ ] [ 23:46 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
|
||
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |