|
انجمن علمی-ادبی سیّدجلال آل احمد مردی که در میقات، خسی شد؛ و در ادبیّات، کسی؛... همو که "جلال آل قلم" بود
| ||
|
سیری در دیدگاه «جلال» جلال آل احمد و جمالزاده
(قبل از اینکه مطلب زیبای زیر را بخوانید، ذکر یک نکته را لازم میدانم. در نظرخواهی ماه قبل، از مخاطبین خواستیم که بگویند چرا برخی از ماها با وجود ِ داشتن ِ شاعران و نویسندگان بزرگ و بینظیر در ایران، به سراغ بعضی شاعران و نویسندگان درجه دو و سه، نظیر فروغ فرّخزاد و صادق هدایت میرویم؟! من در آنجا اسمی از نویسندهی درجه یک نیاوردم؛ امّا چند نفری با قضاوتهای عجولانهی خود، برای خودشان حکم صادر کردند. البتّه اینها دوستان ما هستند؛ و چند نفری هم که حضوراً باهاشون صحبت کردم، متوجّه بعضی اشتباهات شدند؛ اینکه نویسندگانی مثل افراد نامبرده در بالا، فقط با تبلیغات رسانههای خاصّ غربی، در بورس قرار گرفتهاند؛ و الّا در مَـحَـکّ ادبیات روشنفکری، نه تنها حرفی برای گفتن ندارند؛ بلکه با ایجاد حسّ رخوت و درجا زدن، گاهی روح پویای ادبیّات را از کالبدش خارج میکنند. این را به آن عزیزانی میگویم که ادبیّات را در آنها خلاصه میکنند و بدون آنکه حرف دیگران را بشنوند، حرف خود را یا فلان اقوام خود را سند میدانند!!! به غیر از آن دوستانمان، کسانی هم بودند که مطالبی فرستادند و کاملاً مشخّص بود که مغرضانه نوشتهاند! هرچند به برخی از آنها دربارهی نظرشان پیغام دادم، امّـا جَـزماندیشانه روی حرفشان ماندند!! شاید روزی بعضی از آن نظرات سخیفانه را براتون بنویسم، تا خودتان مقایسه کنید.
امّا در نوشتهی زیر که دوست عزیزمان آقای پورمازار زحمت تحقیق آنرا کشیدهاند، شخصی مثل «سیّد محمّدعلی جمالزاده» به عنوان «پدر داستاننویسی معاصر»، حقایقی از زندگی و شخصیّت «جلالآلاحمد» را به قلم کشیده است. در بعضی جملات، جمالزاده در مقابل عظمت وجودی ِ «جلال»، سرِ تعظیم فرو میآورد و صحبت او را «آب حیات» توصیف میکند؛ و خود را مرهون جلال میداند... امیدوارم که دوستداران حقیقت، لذّت ببرند.) سعید جرّاحی5/1/90 ---------------------------------------------------------------- به نام خداوند جان آفرین
در این مطلب به حرف های استاد جمالزاده در مورد «جلال آل احمد» می پردازیم که فکر می کنم مکمّل مطلب قبلی باشد. منتظر نظرهایتان هستم:
من "این مرد عزیز" را فقط یک بار در ژِنو زیارت کردم . قیافهاش قیافهی کسی بود که با فکر و تلخکامی و مبارزه سر و کار دارد... ...سعادت زیارت «جلال آل احمد» بدبختانه تنها یک بار بیشتر نصیبم نگردید. در مراجعت سفر دور و درازی در ژنو، تلفن منزلم زنگ زد و صدایی گفت که «جلال آل احمد» است که با شما با تلفن صحبت میدارد. خود را در کنار "دریاچۀ لمان" به او رسانیدم. در ساحل دریاچۀ لمان به راه افتادیم و قدم زنان به پارک بسیار باصفا و باطراوت معروف به پارک "آب حیات" رفتیم. آب حیاتِ واقعی، صحبت «جلال» بود که در حکم «آب کوثر» بود... بسیار دوستانه لحظات را گذراندیم. فرصت کم بود و باید همان شب به جانب تهران حرکت نماید.
در ضمنِ صحبت، [جلال] گفت ممکن است در تهران نگذارند زیاد عمر کنم! گفتم هر وقت احساس خطر کردی، هر طور شده خود را به ژنو برسان (و) از هر جهت خیالت آسوده باشد.. رفت و برایش دعای خیر گفتم. چندی بعد به من نوشت که گمان می کنم که موقع فرا رسیده است که باید دعوت تو را اجابت گویم..! نوشتم چشم به راه هستم و اگر کمکی لازم است خبر بده، مضایقه ندارم. دیگر خبری از او نرسید تا اینکه خبر مرگش رسید! خدا او را آمرزیده است و نیاز به دعا و طلب آمرزش چون من گنهکار سیاه رویی ندارد.
«جلال آل احمد» بدون هیچ تردیدی، حقّ بسیار به گردن هموطنان خود، علی الخصوص طبقهی جوانان چیز فهم و کتابخوان و دلسوز و مردم دوست و خیرخواه که به اصطلاح... "منوّرالفکر" معروف بوده اند، دارد.
با زبان کاملاً خودمانی که سکّه ی خودش را داشت با مردم حرف می زد و بیم و احتیاط را بوسیده یکباره به کنار گذاشته بود... و با چنان لحن و اشارات و کنایات و چه بسا تصریحات پوست کندهای مطالب را بر زبان جاری میساخت که معلوم بود از دل برمی خیزد و بر دل می نشست. پس شکّی نیست که در تهیّه کردن زمینه برای قیام ملّی، سهم بهسزایی دارد و ما همه باید خود را مرهون همّت و شهامت و خون دلخوری های او بدانیم. و خدا را شکر هموطنانمان هم در حقّشناسی، کوتاهی روا نداشته اند و در آینده هر روز قدر این مرد خدا را بیشتر خواهند دانست ... الباقی فی امان اللّه.
سیّد محمّد علی جمالزاده گردآوری: محمّد پورمازار 29/12/89
برچسبها: جلال آل احمد, بچّه های المپیاد, صادق هدایت [ جمعه پنجم فروردین ۱۳۹۰ ] [ 23:4 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
|
||
| [ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] | ||