انجمن علمی-ادبی سیّدجلال آل احمد مردی که در میقات، خسی شد؛ و در ادبیّات، کسی؛... همو که "جلال آل قلم" بود
| ||
دیالوگ ماندگار: ادّعـا . اینکه "ادّعایی ندارم"، خودش کم ادّعایی نیست...! سکانسی از سریال نوستالژیک "روزی روزگاری" . برچسبها: سکانس تماشایی [ شنبه بیست و نهم شهریور ۱۴۰۴ ] [ 6:44 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: پــــولِ لعنتی! . پـول، آنقدری قدرت داره که آدم را دچار هر چیزی بکنه...! . . برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ جمعه سی و یکم مرداد ۱۴۰۴ ] [ 9:34 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
این سکانس تکاندهندۀ تاریخی . -زنِ معاویّه از دمشق به مدینه میآید تا نقشهای برای قتل امام حسن مجتبی(ع) بکشد! او با "جعده" زنِ امام حسن وارد مذاکره میشود و به او وعدههای دنیایی میدهد... زن معاویّه به "جعده" میگوید: برای اتّحاد مسلمین و خشنودیِ خداوند، باید حسنبن علی را به قتل برسانی! او ادامه میدهد اگر این کار را بکنی، ترا به ازدواج پسرم "یزید بن معاویّه" در میآورم! - جعده در کشاکش دوراهی قرار میگیرد. ابتدا مخالفت میکند؛ گاهی نرم میشود؛ گاهی محکم میگوید "نــه"!... آنقدر وسوسهاش میکنند و پول و مقام و سَروری زنانِ شام را به او وعده میدهند که سرانجام تسلیم میشود و تصمیم میگیرد که همسرش امام حسن(ع) را به شهادت برساند!... و آن اتّفاق تلخ میافتد و شربت زهرآلودی که زن معاویّه و شِمر بن ذیالجوشن آماد کردهاند را به امام مینوشاند... و تمام! - بعد از شهادت امام حسن(ع)، جعده از زن معاویّه میخواهد که وعدهات را عملی کن! و زن معاویّه پاسخ میهد: هرگز!... زنی که قبلاً تجربۀ قتل شوهرش را دارد، هرگز به همسری پسرم یزید در نخواهد آمد...! . . . . 👇👇👇 لینک بازدید از صفحۀ اصلی وبلاگ . . موضوعات مرتبط: تاریخی برچسبها: امام حسن, سکانس تماشایی, خیانت [ جمعه سی و یکم مرداد ۱۴۰۴ ] [ 7:42 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: رفتن یا ماندن؟ . میروی که رفته باشی رفیق نیمه راه؟! پس تکلیفِ میثاقی که باهم بستیم چه میشود...؟! . سریال فاخر و مُستَطاب "مختارنامه" . .
. . 👇👇👇 لینک بازدید از صفحۀ اصلی وبلاگ . . برچسبها: سکانس تماشایی, سريال تاریخی, عاشقانه ها, مختارنامه [ سه شنبه بیست و هشتم مرداد ۱۴۰۴ ] [ 8:8 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: دروغ به زن! . آدم به زنش که دروغ نمیگه؛ اگر هم بگه، جوری میگه که لو نره! * سکانسی از فیلم سینمایی "روباه" * دقّت کنید که این دیالوگ در فیلمی به نام "روباه" بیان شده! وگرنه دروغ گفتن به زن، کار خیلی بدیه...! 😁 . . . . 👇👇👇 لینک بازدید از صفحۀ اصلی وبلاگ . . برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ یکشنبه بیست و نهم تیر ۱۴۰۴ ] [ 17:59 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: کمر درد!! . - روژان: دردِ کمرت بهتره؟ - مهیار: نه؛ گاهی میگیره، گاهی وِل میکنه! - روژان: سعی کن از دقایقی که وِل میکنه، نهایت استفاده را ببری! . سکانسی از سریال نون-خ 3 . برچسبها: سکانس تماشایی, طنز [ سه شنبه بیستم خرداد ۱۴۰۴ ] [ 8:42 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: دیگه تمام! . - اگر "شیرین" را دوست داری، بگو فریبرز کجاست؟ - شیرین؟؟... او دیگه زن مَردم است؛ من دیگه به اندازۀ یک اَرزن هم دوستش ندارم... سکانسی از سریال نون-خ3 . . . . 👇👇👇 لینک بازدید از صفحۀ اصلی وبلاگ . . برچسبها: سکانس تماشایی, عاشقانه ها, خیانت [ دوشنبه دوازدهم خرداد ۱۴۰۴ ] [ 8:26 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار به کی بیشتر از همه اعتماد داری؟ وقتی زمین و زمان میخواد تو را بههم بریزه، کی نمیذاره از هم بپاشی؟...[کاش بودی] باید اینجا بودی... سکانسی از سریال "ناریا" . . . . 👇👇👇 لینک بازدید از صفحۀ اصلی وبلاگ . . برچسبها: سکانس تماشایی, عاشقانه ها [ سه شنبه سی ام اردیبهشت ۱۴۰۴ ] [ 8:57 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار جوابِ نــه! ... فیروز: عفت! برای یه مرد، خیلی سخته که جواب "نه" بشنوه از دختری که دوستش داره... . عفت: جوابِ "نه" هم خودش یهنوع جوابه! فرهاد کوهکن حاضر بود کوه بکـَنه، ولی دل نکـَنه...! . قسمت آخر سریال "دودکش 2" برچسبها: سکانس تماشایی, عاشقانه ها [ جمعه پنجم اردیبهشت ۱۴۰۴ ] [ 18:22 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: دویدن و نرسیدن! . تو نمیدونی که یکعمر بدَوی و نرسی، یعنی چه...! . سکانسی از سریال "مشاور" شبکه2 . برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ شنبه هشتم اردیبهشت ۱۴۰۳ ] [ 22:0 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: آدم و خطا... .
بدی که کم و زیاد نداره؛ آدمی که میتونه یک گناه بکنه، بقیهاش را هم میتونه ادامه بده. خوبه که آدم اوّلین خطا را نکنه... . سکانسی از سریال زیبای "میوۀ ممنوعه" برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ پنجشنبه شانزدهم فروردین ۱۴۰۳ ] [ 20:28 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دو نگاه به عشق، در دو سکانس! . (سکانسی از برنامۀ "بلابهدور"- و سکانسی از سریال "هفت سر اژدها") . نمیدانم چرا هرچقدر که به قربانت میروم، نمیرسم...! +[راستی] تو واقعاً برات مهمّ نبود که عاشق کی باشی...؟! (...چه سؤال مبهمی!) . . . . 👇👇👇 لینک بازدید از صفحۀ اصلی وبلاگ . . برچسبها: سکانس تماشایی, عاشقانه ها [ جمعه بیست و پنجم اسفند ۱۴۰۲ ] [ 7:22 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار حفظ زندگی . - مامان! شما دو نفر تنها زن و شوهری هستید که هنوز عاشقانه زندگی میکنید. هیچوقت نشده که شما از بابا، یا بابا از شما ناراحت بشه. - این طورها هم نیست! ما سعی کردیم زندگی خودمون را حفظ کنیم. ما از همون اوّل زندگی اینجوری نبودیم. ما خودمون زندگیمون را ساختیم. ما خودمون کاری کردیم که دیگران نتونن زندگی و رابطهمون را به هم بزنن...! . سکانسی از سریال "عشق گمشده" . . . 👇👇👇👇 . . برچسبها: سکانس تماشایی, عاشقانه ها, زندگی [ پنجشنبه پنجم بهمن ۱۴۰۲ ] [ 21:10 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار خالی کردن خود ! . این دلیلی نمیشه که با زدنِ حرفهای رکیک، خودمونو خالی کنیم و دیگران را عصبانی...! . سکانسی از سریال "در پناه تو" . . . برچسبها: سکانس تماشایی, خیانت [ شنبه بیست و سوم دی ۱۴۰۲ ] [ 20:52 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
زن سفیر و شوهر من! . -خانم جهانبانی(همسر سفیر ایران در فرانسه) : شنیدم که همسر سفیر آلمان قرار است که به اینجا بیاید و با شوهر من صحبت کند. -کارمند سفارت: خب؛ این موضوع چه اهمّیّتی دارد؟ -خانم جهانبانی: اهمّیّتش کمتر از اعلان جنگ آلمان به فرانسه نیست...!!! . سکانسی از قسمت پنجم . . . 👇👇👇👇 . . برچسبها: سکانس تماشایی, سریال [ جمعه بیست و ششم آبان ۱۴۰۲ ] [ 13:40 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار من و زنـم! . - چرا ناراحتی؟ سکانسی از فیلم "هامون" . برچسبها: سکانس تماشایی, عاشقانه ها [ چهارشنبه سوم آبان ۱۴۰۲ ] [ 17:5 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: چشمهای پدر... . - یه جا نوشته بود: محال است اگر بتونی 5 دقیقه به چشمهای مادرت نگاه کنی و گریه نکنی! - پرسیدم پس "پـدر" چی؟ - گفت: پدر، حتّی 2 دقیقه هم نمیتونی...! سکانسی از سریال "نون-خ1" . برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ سه شنبه چهارم مهر ۱۴۰۲ ] [ 17:17 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار خـوبــیهـا و بدیها... . خیلی وقتها نمیشه بدیِ آدمها را بخشید؛ ولی بیارزشکردنِ خوبیِ آنها نیز گناهِ غیرقابلِ بخششی است... . سکانسی از سریال "بیگانهای با من است." . .. برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ جمعه هفدهم شهریور ۱۴۰۲ ] [ 10:19 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار زنهــا...
زنها موجودات عجیبی هستند! نه که بد باشندا، خوب هستند، امّا یهو بد میشن. بد هستند؛ یهو خوب میشن...! اصلاً یه جوری هستند...! . سکانسی از سریال "بازرس" . . 👇👇👇👇 . . . برچسبها: سکانس تماشایی [ پنجشنبه نهم شهریور ۱۴۰۲ ] [ 8:53 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار: فکر جوان را عوض کنم؟ . قسمت سوّم سریال "بازپرس" یک سکانس قابل تأمّل داشت. دیالوگ پدرومادر دربارۀ پسرشان که میخواهد به خارج مهاجرت کند : . - مادر (فریبا مخصّص) : پسرت میخواد به خاطر نامزدش بره خارج، باهاش صحبت کن، شاید بتونی فکرش را عوض کنی. - پـدر (مهدی فخیمزاده) : من عوض کنم؟ مدرسه باید فکرش را عوض میکرد، که نکرد! دانشگاه باید فکرش را عوض میکرد که نکرد!... الان دیگه من چه کار میتونم بکنم؟؟؟! . سریال بازپرس گردآوری: سعید جرّاحی 1402/4/14
. 👇👇👇👇 . . . برچسبها: سکانس تماشایی [ یکشنبه بیست و پنجم تیر ۱۴۰۲ ] [ 21:56 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: گذشتههـا... . دیالوگ زیر را بخوانید. تا دیروز فکر میکردم که هرگز نمیتونم ببخشمت. امّا الان میخوام به گذشتهها فکر نکنم...! . سکانسی از سریال "روز حسرت" . 👇👇👇👇 . . برچسبها: سکانس تماشایی [ جمعه پنجم خرداد ۱۴۰۲ ] [ 20:40 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار حرف زدن... . - تو چند سالته؟ - هجده سال. -در این مدّت، آیا 18 کلمه با من حرف زدی؟؟!! . . .
برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی, طلاق [ سه شنبه بیست و ششم اردیبهشت ۱۴۰۲ ] [ 20:6 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: این دو تراژدی! . در دنیا، دو تراژدی وجود دارد: 1- یکی اینکه به خواستهات نرسی. 2- و دوّم اینکه به خواستهات برسی...! . دیالوگ یک فیلم!
برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ چهارشنبه سی ام فروردین ۱۴۰۲ ] [ 23:12 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
. دیالوگ تأمّلبرانگیز در این سریال گرگهــا... . - چرا اینقدر [مردم زیادن] چرا اینقدر خیابانها شلوغه؟ - بهخاطر اینکه دیگه گرگی نیست و ترس مردم از گرگها ریخته. . سکانسی از سریال "نون.خ.4" .
گرگها چطور خیابانها را بسته بودند و ماشین و مغازۀ مردم را به آتش میکشیدند و آدم میکُشتند؟ یادتونه کار و کاسبی مردم چقدر بیرونق شده بود... ++ خداروشکر که گرگها به غارهای خودشون برگشتند، و حالا مردم آزادانه به زندگی خودشون میرسند... . .
. 👇👇👇👇 . . برچسبها: سکانس تماشایی, فتنه [ یکشنبه ششم فروردین ۱۴۰۲ ] [ 8:46 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: قسمـــت! . - ببخشید دیگه؛ قسمتِ شما نـبود ! - اتّفاقـاً قسمت ما بود، ولی پولمان جور نـبود...! . دیالوگی از سریال "روزگار جوانی"- مورّخ 18 12.1401 . * 👈 این دیالوگ را که شنیدم، به یاد این شعر حافظ افتادم: یار مَفروش به دنیا، که بسی سود نکرد/ آنکه یوسف به زرِ ناسره بفروخته بود...! .
برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی, خیانت [ یکشنبه بیست و هشتم اسفند ۱۴۰۱ ] [ 0:41 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دزدِ خوشسلیقه! . - اینجا [داخل قطار] چه کار میکنی؟ - اومدم دزدی! . - ولی ما که اینجا پولی نداریم. - اومدم که خودِ قطار را بدزدم! . سکانسی از فیلم "تفنگدار تنها" (خوشساختترین فیلم قطاری!) . برچسبها: سکانس تماشایی, قطار [ پنجشنبه چهارم اسفند ۱۴۰۱ ] [ 17:9 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار اختراع عشق! . عشق، اختراع انسانهاست برای فرار از کسالت روزمرّگی...! . سکانسی از سریال "پیدا و پنهان"
برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ دوشنبه هفدهم بهمن ۱۴۰۱ ] [ 22:3 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
خوشحالم که تو هستی... . -فیروز: چی شده عفّت؟ [چرا در فکری؟] -عفّت: [میدونی فیروز] نه اینکه زنت هستم، نه اینکه بابای بچّههام هستی، ولی بیشتر از هرچیزی، خیلی خوشحالم که "تـو" شوهرمی... -فیروز: کاش خیلیها مثل تو فکر میکردند. عفّت! من خوبیها را با تو یاد گرفتم؛ با تو تجریه کردم... دمت گرم! . سکانسی از قسمت پایانی سریال زیبای "دودکش2" . . برچسبها: سکانس تماشایی, عاشقانه ها [ جمعه بیست و سوم دی ۱۴۰۱ ] [ 11:7 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
به نظرتون منظور از این قسمت دیالوگ سریال، چیه؟ . این دیالوگ سریال مادرانه را بخونید ، و ببینید آیا متوجّهِ جملۀ آخرش میشید که یعنی چه؟ . وقتی بعد از 18 سال بفهمی که عشقت واقعا عاشقت نبوده، باید تا آخر عمر، روی زانوهات راه بری...! . سکانسی از سریال "مادرانه" . . 👇👇👇👇 . . . برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ سه شنبه بیستم دی ۱۴۰۱ ] [ 18:14 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: زنانی مثل من! زنانی مثل تو ! . زنانی مثل ما، دو راه بیشتر ندارند: یا قربانی میشویم، یا قربانی میکنیم! تو اوّلی را انتخاب کردی، و من دوّمی را. امّا امروز، فرقی بین من و تو نیست؛ هر دو به اسارت میرویم...! . . سکانسی از سریال "جلال الدّین" دیالوگ زن سلطان محمّد خوارزمشاه . . 👇👇👇👇 . . برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ دوشنبه دوازدهم دی ۱۴۰۱ ] [ 7:11 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
. یکی که هست؛ ولی نیست...! . شب یلداست. نمیدونم چی شد که این دیالوگ زیبا به ذهنم آمد که بنویسم. برای آخرین دقایق آذرماه، با تمام مناسبتهایش... ... - آدمها دو جور ناراحتند : یا غم دارند؛ یا خییییلی غم دارند...! - - مگه فرقش چیه؟ - دوّمیش گریه نداره، اشک نداره، صدا نداره؛ میره تو دلی که تَه نداره...! خیلی ها تو این دنیا یکی را دارند، که ندارند!! یعنی تو دلشون دارند، ولی ندارندش...! . . سکانسی فوق العاده از سریال زیبای "دودکش2" گردآوری: سعید جرّاحی آخرین ساعات آذرماه 1401 . . برچسبها: سکانس تماشایی, عاشقانه ها, آذرماه [ چهارشنبه سی ام آذر ۱۴۰۱ ] [ 19:2 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار سرنوشت...! . ماها یادمون میره، که گاهی یک کارِ کوچکمون، میتونه سرنوشت آدمها را عوض کنه...! ... سکانسی از فیلم منحصربهفرد "قصّهها و واقعیّت" . . . 👇👇👇👇 . . برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ چهارشنبه بیست و سوم آذر ۱۴۰۱ ] [ 22:56 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
رفتن و اشک ...! . - ناراحتی؟ مطمئنّ باش که او هم ناراحته... . . سکانسی خاصّ، از سریال بینظیر "دودکش 2" . برچسبها: سکانس تماشایی, عاشقانه ها [ سه شنبه پانزدهم آذر ۱۴۰۱ ] [ 21:40 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگی زیبا، خاصّ این روزها... . غرقِ آب[شدن]، غرق پول، غرق شهرت، غرق قدرت، غرق دوستداشتن، غرق دروغ، غرق گناه، همهشون آدم را میکُشند...! . سکانسی از سریال بینظیر "دودکش2" . . 👇👇👇👇 . . برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ جمعه یازدهم آذر ۱۴۰۱ ] [ 18:40 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
ادامۀ عاشقانهها چیست؟ . ادامۀ داستانهای عاشقانه، پایان خوشی ندارد. یک زمانی، من هم به دنبال کسی بودم...! . سکانسی از فیلم "قتل در قطار سریعالسّیر شرق"
❓❓ راستی، آیا این نظر درست است؟ . . 👇👇👇👇 . برچسبها: سکانس تماشایی, عاشقانه ها [ سه شنبه یکم آذر ۱۴۰۱ ] [ 18:43 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: خانۀ ویران! . خانه که ویران شود، نه امنیّتی برای بچّهها میماند؛ و نه عزّت و احترامی برای خودت ...! . سکانسی از سریال "بیهمگان" . برچسبها: سکانس تماشایی [ چهارشنبه بیست و پنجم آبان ۱۴۰۱ ] [ 19:11 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ زیبا: امتحان کتبی یا شفاهی؟! . - کتبی من خیلی بَـده؛ امّا شفاهی من فقط بده!! . سکانسی از سریال زیبای "دودکش2" (دیالوگ بهروز مشتاق) . برچسبها: سکانس تماشایی, طنز, کلاس درس و امتحان [ یکشنبه بیست و دوم آبان ۱۴۰۱ ] [ 19:37 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: چرا نافرجام شد؟ . -میتونم یه سؤال ازتون بپرسم؟ - ناراحت نمیشید؟ - شما و همسرتون که خیلی همدیگه را دوست داشتید، چی شد که رابطهتون بههم خورد؟
. . 👇👇👇👇 . . . برچسبها: سکانس تماشایی, عاشقانه ها [ شنبه چهاردهم آبان ۱۴۰۱ ] [ 19:16 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: سکانسی از مُلک سلیمان . پروردگارا! میدانی که ما را ترسی از مرگ نیست. ولی میترسیم که این فتنهگران، مُلکات را به فساد بکشانند. + پس ما را نصرت و پیروزی بده ... . سکانسی از فیلم "مُلک سلیمان" . . برچسبها: سکانس تماشایی [ یکشنبه هشتم آبان ۱۴۰۱ ] [ 18:46 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: تلاش من... . "من فقط تلاش کردم که بقیه را نجات بدهم..."
سکانسی از سریال "مُلکاوان" (+ شاید کمتر کسی متوجّه عمق این عبارت بشود...!) . . 👇👇👇👇 . . برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ سه شنبه سوم آبان ۱۴۰۱ ] [ 17:27 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: ناراحت نشو ... . تو اگر ناراحت بشی، من تَب میکنم. . . . و اگر تب کنی، من میمیرم...
سکانسی از سریال زیبای "دودکش1" برچسبها: سکانس تماشایی, عاشقانه ها [ شنبه سی ام مهر ۱۴۰۱ ] [ 16:2 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: آدم !!! . در سریال "پایتخت4"، یه دیالوگ قشنگ و عجیبی داره. میگه: "تقصیر منه ، که این آدم را "آدم" حساب کردم...!!" . (حکایت برخی سلبریتیهای اینروزها...!) . . 👇👇👇👇 . . برچسبها: سکانس تماشایی [ سه شنبه بیست و ششم مهر ۱۴۰۱ ] [ 6:40 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار : خطاب به بعضی آدمها... ! . در فیلم خاطرهانگیز "کانیمانگا"، یه دیالوگ خاصّ وجود داره که خیلی مناسب این روزهاست. میگه: ممکنه کسی با کسی قهر کنه؛ ولی اگر کسی با یک انقلاب قهر کنه، نباید آدم باجنبهای باشه... دشمنی، آدابی داره، که هر کسی باید آن را بدونه... . سکانسی از فیلم "کانیمانگا" گردآوری: سعید جرّاحی 1/7/1401 برچسبها: سکانس تماشایی, خیانت [ پنجشنبه بیست و یکم مهر ۱۴۰۱ ] [ 15:53 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار عشق و غرور . یک مرد، "بدون عشق" میتواند زندگی کند، . . . ولی "بدون غرور" ، نـه ! . سکانسی از سریال "بیهمگان"
برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی, عاشقانه ها [ چهارشنبه سیزدهم مهر ۱۴۰۱ ] [ 9:19 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
قدرت فردی، از هر نوعش! . در فیلم پدرخوانده3 (که الان داشتم میدیدم) یه دیالوگ داره که میگه: "قدرت ، آدمهای ضعیف را نابود میکنه..." این جمله را در خیلیها دیدم. آدمهای ضعیفی که میخوان "قدرتمند" جلوه داده بشن...! و این نابودی را به شکلهای مختلف دیدم ؛ که مهمّترینش: از دستدادن زندگی است، بهخاطر غرور کاذب، و خودخواهی و خودسری...!
سکانسی از فیلم "پدرخوانده3" گردآوری: سعید جرّاحی 4/6/1401 برچسبها: سکانس تماشایی [ جمعه چهارم شهریور ۱۴۰۱ ] [ 10:2 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار: حکمتِ شکست . حکمتِ شکست را که دریابی ، ...خواهی دید که طعم تلخ شکست، گواراتر از طعمِ شیرینِ پیروزی است. .
. 👇👇👇👇
. برچسبها: سريال تاریخی, مختارنامه, سکانس تماشایی [ پنجشنبه بیست و هفتم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 11:52 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار: جِـنّ و آدم
-معلّم: چرا بقیۀ دانشآموزها نیومدند مدرسه؟ -مبصر کلاس: آقا شنیدند "جِنّ" در مدرسه پیدا شده؛ میترسند بیایند! -معلّم: جِن، کاری با ما نداره. فقط آدمها هستند که آدمها را اذیّت میکنند..!
دیالوگی از فیلم سینمایی "بعد از غبار" برچسبها: سکانس تماشایی [ جمعه چهاردهم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 12:35 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار: ماجرای زمین در اینجا و در اونجا!
این دو شماره را بههم وصل کنید:
1) در کشور چین: - زن کشاورز: شبانهروز داریم کار میکینم، تا پول دربیاریم. -بنگاه املاکی: خب، چرا زمین خودت را نمیفروشی؟ کلّی پول گیرت میاد! - زن کشاورز: زمین، مال کشاورزیه؛ نه برای معامله و خرید و فروش!!
------------------- 2) در کشور ایران: زمین کشاورزی بِکر و حاصلخیز شمال را میخریم؛ خشک میکنیم؛ تغییر کاربری میدهیم، و بعدش خانه و ویلا میسازیم...! گردآوری: سعید جرّاحی 11/4/1401
👇👇👇👇
موضوعات مرتبط: طبیعت برچسبها: سکانس تماشایی [ چهارشنبه دوازدهم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 10:24 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: مختار در زندان: خدایا! فقط یک چیز میخواهم...
خدایا! بهشتت را نمیخواهم! فقط فرصت بده ، تا یکبار دیگر دستم به قبضۀ شمشیرم برسد، آنگاه اگر خواستی به دوزخم بفرستی، بفرست...!
دیالوگی عجیب از مختار در زندان سرشار از حسّ انتقام از قاتلان امام حسین(ع)
این شبها، سریال "مختارنامه"را برای هزارمین بار میبینم؛ ولی باز هم برایم تازگی دارد... شما هم ببینید؛ هرشب ساعت 22، از شبکه آیفیلم. تکرار: روز بعد ساعت 6 و 14.
👇👇👇👇
برچسبها: سريال تاریخی, مختارنامه, سکانس تماشایی, امام حسین [ یکشنبه نهم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 21:55 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
عشق به همسر؛ به این شکل:
-همسایه 1: او کچل بود ! - امّا همسرش : او آدم خوبی بود...
برگرفته از سکانسی از سریال همسران
** اینگونه عاشق همسرتان باشید...
برچسبها: سکانس تماشایی, عاشقانه ها [ سه شنبه چهارم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 23:9 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
واقعیّت انسانها در بعضی فیلمها !
ایّام فراغت تابستان، گهگاهی کلاس دارم؛ و مابقی وقتم را گذاشتم برای نوشتن و فیلم دیدن! شاید بخوام فیلنامه بنویسم! امروز فیلم عجیبی دیدم؛ اندکی تلخ، امّا واقعی! واقعی برای کارگردان، و واقعی برای خیلی از ماها...
* این چند دیالوگ از این فیلم: - اون همه عشقی که به پای زنت ریختی، کو؟ جوانیات کو؟ همهچی تموم شد...؟؟؟! - زخمهای آدم، سرمایه است؛ سرمایۀ خودت را با این و اون تقسیم نکن؛ داد نزن؛ هوار نکش!... آروم و بیصدا همه چیز را تحمّل کن... - [بله؛معلومه که اونجا خوشبخت نیستی] اینجا که بودی، همش اونوَر پنجره دنبال خوشبختی بودی؛ الانم که رفتی اروپا، داری میگی خوشبخت نیستی؛ ببین! اگر به آمریکا هم بری، خوشبخت نیستی؛ تو اگر به کرۀ مرّیخ هم بری، خوشبخت نیستی...!
دیالوگ یک فیلم واقعی (؟) (که نمیدونم چرا نمیتونم دلم را راضی کنم که اسمش را بنویسیم!)
👇👇👇👇
برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی, خیانت [ دوشنبه سوم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 22:13 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار: تشنـۀ آب!
یکی دو ساعتی است که رسیدم. دارم سریال "مستوران" را میبینم. یه دیالوگ عجیبی الان شنیدم! تشنه است؛ ولی آب نمیخورد!
این جملۀ بهظاهر ساده، خیلی حرف پشت سرش داره... آیا شامل حال شما هم میشود؟ تشنه است؛ ولی آب نمیخورد ...!
برچسبها: سکانس تماشایی [ پنجشنبه بیست و سوم تیر ۱۴۰۱ ] [ 9:44 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: عاشق شدن!
- تو تا حالا عاشق شدی؟! - اوووف!... تا دلت بخواد ! هر روز صبح عاشق میشم؛ شب فارغ!!!
سکانسی از فیلم سینمایی "آدم برفی" گردآوری: سعید جرّاحی 16/4/1401 برچسبها: سکانس تماشایی, عاشقانه ها [ جمعه هفدهم تیر ۱۴۰۱ ] [ 11:14 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
زیباییهای سریال مدیر کلّ
این روزها، سریال زیبای "مدیر کلّ" دوباره بازپخش میشه. جدای از داستان فوقالعادهای که داره، میخوام از یک نکتۀ این سریال تعریف کنم: و آن، دوبلۀ بینظیر این سریال است؛ برای همۀ شخصیّتها. مخصوصا مدیر کلّ و همسرش؛ که اتّفاقا یک زوج موفّق آن را دوبله کردهاند. خدا رحمت کند "حسین عرفانی، و همسرش خانم شهلا ناظریان".
و این دیالوگ زیبا از این سریال:
- پسر: خیلی میترسم! - دختر: از چی؟ - از اینکه روابط شغلی پدرم با پدر تو، روی نامزدی ما تأثیر بذاره. - چند بار بهت بگم؟ تا وقتی که من و تو همدیگه را دوست داریم، هیچی نمیتونه روی روابطمون تأثیر بذاره...
سکانسی از سریال مدیرکلّ. گردآوری: سعید جرّاحی 5/4/1401
برچسبها: سکانس تماشایی, عاشقانه ها, سریال [ سه شنبه هفتم تیر ۱۴۰۱ ] [ 12:38 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ زیبا: آرزوی بچّگی!
- تو معرکه هستی پسر! داری قطار را حرکت میدی! - آره؛ به من میگن همهفنحریف! از بچّگی آرزو داشتم لکوموتیوران بشم...
سکانسی از فیلم سینمایی "سرقت بزرگ از قطار" گردآوری: سعید جرّاحی 28/3/1401 برچسبها: قطار, سکانس تماشایی [ چهارشنبه یکم تیر ۱۴۰۱ ] [ 18:33 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
نکتۀ این دیالوگ را متوجّه شدید؟؟!
- علیرام نورایی: دیدید همۀ فامیلها آخرشون "ی" داره؟
- رامبد جوان: آره!
برنامۀ خندوانه - مورّخ 16/3/1401 برچسبها: سکانس تماشایی [ سه شنبه هفدهم خرداد ۱۴۰۱ ] [ 22:58 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: بهترین دوران زندگی من ...
قبلاً همسر جوانی داشتم. زمستانها هر شب، همسرم کنار بخاری دیواری مینشست، و تا بالا آمدنِ خورشید، با همدیگه حرف میزدیم... = بهترین دوران زندگی من، همان ایّام بود.
سکانسی از فیلم "مسیر سبز" گردآوری: سعید جرّاحی15/3/1401 برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی, عاشقانه ها [ یکشنبه پانزدهم خرداد ۱۴۰۱ ] [ 9:58 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: فقط پــول !!!
لعنت به این زندگی، که پول، تکلیفِ همهچیو روشن میکنه...! سکانسی از فیلم سینمایی "خوشخیال" برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ جمعه ششم خرداد ۱۴۰۱ ] [ 17:32 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: شاخِ حیوانهای انساننما!
بعضی وقتها، زندگی اینطوریه: که آرزوی یهدونه تکشاخ میکنیم، ولی یهدونه بـُز گیرمون میاد...!!!
سکانسی از فیلم 🎥 Despicable me 3 (2017) برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ چهارشنبه هفتم اردیبهشت ۱۴۰۱ ] [ 23:24 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار اگر گفتید کدوم خاطره؟؟
داشتم یکی از قسمتهای سریال جذّاب نون.خ. را میدیدم. مهلقا خانم داشت صحبت میکرد؛ که یهو وسط حرفهاش، زد زیر گریه! همه رفتند سمتش که چی شد؟ چه اتّفاقی افتاد؟ مهلقاخانم با بغض و گریه گفت: یادِ یک خاطرۀ بدی افتادم؛ ولی هرچی فکرش میکنم یادم نماید کدوم خاطره!!
سکانسی از سریال نون.خ. (1) برچسبها: سکانس تماشایی, طنز [ جمعه دوازدهم فروردین ۱۴۰۱ ] [ 9:47 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار قـَوی باش!
سکانسی از فیلم میگفت: ایّام کودکی، گاهی همراه پدرم گوسفندها را میبردیم کوه، برای چَرا. بابام همیشه با خودش تفنگ میآورد. بابام میگفت: بدون تفنگ، گلّه، خوراکِ گرگ میشه... بابام راست میگفت.
گردآوری: سعید جرّاحی 2/1/1401 برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ سه شنبه دوم فروردین ۱۴۰۱ ] [ 9:56 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار گرگی در لباس میش!
دیروز داشتم یه انیمیشن میدیدم، دربارۀ زندگی سرخپوستان. رئیس قبیلۀ سرخپوستان به پسر نوجوانش میگفت: راز خوشبختیِ ما اینه که بتونیم تفاوت یک گرگ بد را با یک گرگ خوب بفهمیم!
این جمله، خیلی برام جذّاب و جالب بود! + کاش ما انسانها هم میتونستیم گرگ بد را تشخیص بدیم! + قطعاً تونستیم؛... که تا حالا زنده هستیم...!
برچسبها: سکانس تماشایی, خیانت [ شنبه بیست و هشتم اسفند ۱۴۰۰ ] [ 10:58 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
لیلا ؟ یا شرمیلا ؟؟! مسأله این است...!
امشب داشتم یکی از قسمتهای سریال "پایتخت5" را میدیدم. سفر خانوادۀ نقی معمولی و اطرافیانش به ترکیّه. نکتۀ جالبی که متوجّه شدم، اینکه تا چند وقت پیش، باباپنجعلی هر خانمی را میدید، میگفت "لیلا"؛ من لیلا میخوام! امّا حالا که میخوان بیایند ترکیّه، به هر خانمی میرسه، میگه "شِرمیلا" !
غربزدگی، همینقدر ساده به سراغ آدمها میاد...!
سعید جرّاحی 6/12/1400 موضوعات مرتبط: روانشناسی، فرهنگی برچسبها: جلال آل احمد, سکانس تماشایی, زندگی, غربزدگی [ جمعه ششم اسفند ۱۴۰۰ ] [ 21:47 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: پازل عشق!
عشق را میبینی؟! پیرمرد نمیتونه کفشهای خودش را جفت کنه، اونوقت، پازل هزار قطعهای را برای عشقش جور میکنه...!
سکانسی از سریال پایتخت 4 برچسبها: سکانس تماشایی, عاشقانه ها [ شنبه نهم بهمن ۱۴۰۰ ] [ 21:44 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار : عشق مردان!
مردهای کار درست، فقط یک بار عاشق میشن؛ تمام!
دیالوگی از فیلم "مجرّد 40 ساله!" گردآوری: سعید جرّاحی 3/11/1400 برچسبها: سکانس تماشایی, عاشقانه ها [ یکشنبه سوم بهمن ۱۴۰۰ ] [ 22:49 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار : خطا و جزا ...
اگر خطا باشد، و جزا نباشد، سنگ روی سنگ بند نمیشود...!
سکانسی از سریال "یاور" گردآوری: سعید جرّاحی 8/10/1400 برچسبها: سکانس تماشایی [ چهارشنبه هشتم دی ۱۴۰۰ ] [ 22:53 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: من عاشق قطار هستم...
بهبه! چه خونۀ قشنگی دارید ! خونهتون کنار ریل قطار هم که هست. من عاشق قطار هستم...
سکانسی از سریال پایتخت۲ / قسمت ۵ دیالوگ خانم فَدَوی برچسبها: سکانس تماشایی, قطار [ شنبه چهارم دی ۱۴۰۰ ] [ 18:34 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار : تعهّد به کسی دادی ...
اگر به کسی تعهـّد دادی، باید به همهچیزش تعهّد داشته باشی. و اگر یادت بره، دنیا یادت میاره...!
سکانسی از سریال "یاور" گردآوری: سعید جرّاحی 17/ آذر /1400 برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ چهارشنبه هفدهم آذر ۱۴۰۰ ] [ 20:1 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
ماجرایی تکاندهنده دربارۀ میرزا کوچکخان جنگلی
👇 عبارت زیر را کلیک کنید: 👇
برچسبها: سکانس تماشایی, خیانت [ جمعه دوازدهم آذر ۱۴۰۰ ] [ 20:41 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار : چه کسی پیش قدم میشود...؟!
دنیا پُر از آدمهای تنهایی است که میترسن که پیشقدم بشن...!
سکانسی از فیلم "کتاب سبز" گردآوری: سعید جرّاحی 8/ آذر /1400 موضوعات مرتبط: روانشناسی برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ دوشنبه هشتم آذر ۱۴۰۰ ] [ 21:0 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار: ماندنی، میماند...
بهزور میتونم ببرمت ، ولی بهزور که نمیتونم نگَهت دارم...!
سکانسی از فیلم "فرزندخوانده" برچسبها: سکانس تماشایی [ جمعه پنجم آذر ۱۴۰۰ ] [ 21:55 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ طنز : گفتگو با نادان!
خداوندا ! مرا از گفتگوی بیحاصل با بندگان نادانت محفوظ بدار !
سکانسی از سریال طنز "نون- خ 2" گردآوری: سعید جرّاحی 9/8/1400 برچسبها: سکانس تماشایی [ چهارشنبه بیست و ششم آبان ۱۴۰۰ ] [ 22:50 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار : عشق دیگران را ندزدید !
آدمی که لقمۀ یکی دیگری را بقاپد، خیر از زندگی خودش نمیبیند...!
سکانسی از فیلم "قتل آنلاین" گردآوری: سعید جرّاحی 20-8-1400
برچسبها: سکانس تماشایی, خیانت [ جمعه بیست و یکم آبان ۱۴۰۰ ] [ 13:16 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: رقیب جنابخان و احلام !
- جنابخان [با حالت گریه] خطاب به رامبد جوان: "بهرام" رفته مدرک هواپیمایی گرفته، بعدش رفته خواستگاری "اَحلام"! آیا به نظرت احلام، جواب مثبت میده بهش؟؟
- رامبد جوان: معلومه که نه! من مطمئنّم که احلام، بعد از اینهمه سال، نمیاد تو را که میدونه عاشقش هستی بذاره کنار، و بره سمت کسی که شاید بهتر از تو باشه...!
سکانسی از "خندوانه" برچسبها: سکانس تماشایی, عاشقانه ها [ یکشنبه شانزدهم آبان ۱۴۰۰ ] [ 20:29 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: حمّالی!
- چرا بیرون از خونه، حمّالیِ مردم را میکنی؟ - چون اگر توی خونه بمونم، زنم مرا مجبور به حمّالی میکنه!!
سکانسی از دون کیشوت گردآوری: سعید جرّاحی 13/8/1400 برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ پنجشنبه سیزدهم آبان ۱۴۰۰ ] [ 22:33 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار : بترس از این عاشق!
آدم وقتی عاشق کسیه، دوست نداره ضربه بخوره یا صدمه ببینه، [اینه که] گاهی بهِش گیر میده. از اون روزی بترس که دیگه کاری به کارت نداشته باشه...! . سکانسی از فیلم نبات گردآوری: سعید جرّاحی 5-8-1400 برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی, عاشقانه ها [ چهارشنبه پنجم آبان ۱۴۰۰ ] [ 21:14 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: برو سراغش !
تا دیر نشده، برو سراغ کسی که دوستش داری؛ اگر دیر بشه ، دیگه نمیتونی خودتو ببخشی...!
دیالوگی از فیلم "قصّههای تبیان" (مدیون)
برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی, عاشقانه ها [ جمعه بیست و سوم مهر ۱۴۰۰ ] [ 21:33 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
گوشهای قشنگت!
امروز یه فیلمی میدیدم، که این دیالوگش برام جالب بود: مادر به پسر بزرگش میگفت: قربون اون گوشهای قشنگت برم که هرچه را دلش بخواد میشنوه؛ هرچه را نخواد نمیشنوه!
برچسبها: سکانس تماشایی [ چهارشنبه بیست و یکم مهر ۱۴۰۰ ] [ 21:42 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: وقتی که تو رفتی...
مگه میشه دو نفر که عاشق هم بودند، از هم خسته بشن...؟؟! وقتی رفتی، نفهمیدم کی رفته؟ حالا که برگشتی، فهمیدم که کی رفته بود...!
سکانسی از فیلم "چای سرد" گردآوری: سعید جرّاحی 6/7/1400 برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی, عاشقانه ها [ سه شنبه ششم مهر ۱۴۰۰ ] [ 22:29 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ ماندگار: مردهای دیوانه!
- زن: چرا مردهای اینجا، اینقدر دیوونه هستند؟؟ - مرد: من وقت ندارم به سؤالت جواب بدم!
برچسبها: سکانس تماشایی [ جمعه دوم مهر ۱۴۰۰ ] [ 9:48 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
"یاغی"، اسیر در دستان "اسیر" !
یکی از تلخترین، و در عین حال یکی از زیباترین سکانسهای مختارنامه، سکانس اسارت "بانو عمره" است به دست مُصعب زُبیری. بانو عمره، همسر باوفای امیرمختار، با خیانت اِبن حرّ اسیر میشود؛ ولی وقتی با مُصعب روبرو میشود، شیرزنانه از همسرش مختار دفاع میکند؛ به گونهای که انگار مصعب اسیر اوست! دیالوگهای عمره، یکی از بینظیرترین دیالوگهای این سریال فاخر است...
سعید جرّاحی 25/6/1400 برچسبها: سکانس تماشایی, سريال تاریخی, مختارنامه [ پنجشنبه بیست و پنجم شهریور ۱۴۰۰ ] [ 9:43 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار: وقتی به این سِنّ برسی...
* این فیلم را امروز دیدم، این دیالوگش خیلی برام خاصّ بود:
دوست داری با اسباببازیهات بازی کنی؟ مامان، بابا، همه را دوست داری؟ ... همه چی رو دوست داری مگه نه؟ امّا میدونی چیه پسر؟ وقتی بزرگتر بشی، ممکنه خیلی از چیزهایی که الان دوست داری دیگه برات جذّاب نباشند! مثل این جعبه اسباب بازی! ممکنه یه روزی بفهمی که این، "فقط یک جعبه عروسکه"، همین! وقتی بزرگتر بشی، تعداد چیزهایی که واقعاً دوست داری کمتر میشن. وقتی هم به سنّ من برسی، شاید فقط یکی دوتا چیز ارزشمند برات بمونه. واسۀ من، یه دونه بیشتر باقی نمونده...!
دیالوگی از فیلم مهلکه گردآوری: سعید جرّاحی 6/6/1400 برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ شنبه ششم شهریور ۱۴۰۰ ] [ 23:57 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار: پدر و فرزند !
بچّههایی که پدر و مادر ندارند، بهشون میگن "یتیم". آدمهایی که همسر ندارند، بهشون میگن "بیوه". امّا پدرهایی که بچّه ندارند، اونقدر وحشتناکه که هیچ اسمی نمیشه روشون گذاشت...!
سکانسی از فیلم "سوفی و دیوانه" گردآوری: سعید جرّاحی 11/5/1400 برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ دوشنبه بیست و پنجم مرداد ۱۴۰۰ ] [ 8:35 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار: نبودنِ این آدم !
بهترین لحظات زندگی من، بهخاطرِ "نبودنِ این آدم" نابود شد... [خدا نابودش کند...]
سکانسی از سریال "دیگری" گردآوری: سعید جرّاحی 19/5/1400 برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ پنجشنبه بیست و یکم مرداد ۱۴۰۰ ] [ 22:18 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار: زن و آهن و آدم!
زن ها در عین ظرافتشون، خیلی قوی هستند؛ یک زن میتونه آهن را خَم کنه، چه برسه به آدم...!
سکانسی از سریال "دودکش2"
* سریال دودکش2 هم تمام شد؛ وقتی چند قسمت اوّلش پخش شد، تصوّرم این بود که به زیبایی دودکش1 نمیرسه؛ ولی اینم عالی بود. شخصاً فیلمها را بهخاطر دیالوگهای خاصّش دوست دارم. تا حالا چند پست از دیالوگهای زیبای دودکش گذاشتم. چند روز دیگه، یک پست دیگه هم میذارم؛ از یکی از بهترین دیالوگها...
سعید جرّاحی 16/5/1400 برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ یکشنبه هفدهم مرداد ۱۴۰۰ ] [ 9:44 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار: روز اوّل !
- باید بچّهمون را ببریم دکتر؛ چون باید چشمهاش بشه مثل روز اوّل. - خودتم میدونی که هیچی مثل روز اوّل نمیشه...!
سکانسی از سریال "دودکش2" گردآوری: سعید جرّاحی 11/5/1400 موضوعات مرتبط: روانشناسی برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ چهارشنبه سیزدهم مرداد ۱۴۰۰ ] [ 11:57 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار: مبارزه برای خودم
دیگه برای کسی مبارزه نمیکنم؛ "خودم" بهترین بهانه برای مبارزه هستم...
سکانسی از فیلم "کازابلانکا" گردآوری: سعید جرّاحی 9/5/1400 برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ شنبه نهم مرداد ۱۴۰۰ ] [ 21:38 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار: لذّت من از زندگی !
الآن مدّتیه که... بزرگترین لذّت زندگیم، شده لذّت بردن از "لذّت بردن مردم از زندگیشون!"
سکانسی از سریال "دودکش" گردآوری: سعید جرّاحی 4/5/1400 برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ دوشنبه چهارم مرداد ۱۴۰۰ ] [ 17:35 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
چند دیالوگ خانوادگی-مردانگی!
- مردی که برای خانوادهاش وقت صرف نکند، مرد نیست! (پدرخوانده)
گردآوری: سعید جرّاحی 28/4/1400 موضوعات مرتبط: روانشناسی، خانوادگی برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ دوشنبه بیست و هشتم تیر ۱۴۰۰ ] [ 17:55 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
تو از چه رنگی خوشت میاد ؟!
- لوریا: من خیلی از رنگ بنفش خوشم میاد. - جان: چه خوب! منم رنگ آبی رو خیلی دوست دارم، - لوریا: آره، رنگهای نزدیکی هستن. - جان: البتّه نیازی به اینهمه فلسفهبافی نیست!
سکانسی از فیلم Dear John (جان عزیز) گردآوری: سعید جرّاحی 14/3/1400 برچسبها: سکانس تماشایی, عاشقانه ها [ جمعه چهاردهم خرداد ۱۴۰۰ ] [ 18:16 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار: بعضی حرفهـــا...!!
لیلا ! آدم یه وقتایی توقّعِ شنیدنِ بعضی حرفها را از عزیزانش نداره؛ خُرد میشه...!!
همین الان؛ سکانسی تلخ از فیلم "چراغهای ناتمام" گردآوری: سعید جرّاحی 13/3/1400
موضوعات مرتبط: روانشناسی، خانوادگی برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ پنجشنبه سیزدهم خرداد ۱۴۰۰ ] [ 23:12 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
قطار 3:10 به یوما
فیلم سینمایی "قطار 3:10 دقیقه به یوما" یه فیلم وِسترن خیلی زیباست، که ارزش چند بار دیدن را داره. بارها این فیلم را دیدم؛ و مخصوصاً روزهایی که حسّ هیچ کاری نیست، این فیلم خیلی میچسبه! داستان جالبی در اندازههای رمانهای کلاسیک جهان.
+ در عنوان اسم این فیلم، کلمۀ "قطار" اومده؛ ولی از مجموع 2 ساعت زمان فیلم، کمتر از 4 دقیقهاش تصویر قطار داره! ولی همینم زیباست و دلچسب و دلنواز و روحپرور و نشاط آور...
این فیلم را از اوّل تا آخر، با حوصله ببینید؛ تا قشنگیِ آخرش را بفهمید و لذّت ببرید!
سعید جرّاحی 5/3/1400 برچسبها: سکانس تماشایی, سینما, قطار [ چهارشنبه پنجم خرداد ۱۴۰۰ ] [ 18:2 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
قیمت خیانت را میدانید ؟؟!
دیروز در سریال "احضار"، یه نفر، بعد از حدود 15 سال، قید نامزدش را زده، و رفته سراغ یک نفر دیگه خوشگلتر و پولدارتر !
و حالا اومده به نامزد قبلیش میگه: چقدر بریزم به حسابت که بری؟؟! نامزدش میگه به چروک صورتم، و به عمرِ تلفشدهام نگاه کن، بعدش خودت بگو قیمتش چند... ؟؟؟!
+ راستی خیانت مثلا 10-15 ساله را با چه قیمتی میشه بیخیال شد؟؟!
سعید جرّاحی 23/2/1400
موضوعات مرتبط: روانشناسی برچسبها: سکانس تماشایی, خیانت [ شنبه بیست و پنجم اردیبهشت ۱۴۰۰ ] [ 23:34 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار: خطا و جزا
اگر خطا باشد، و جزا نـباشد، سنگ روی سنگ بند نمیشود...!
سکانسی از سریال "یـاور" گردآوری: سعید جرّاحی 29/1/1400 برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ یکشنبه بیست و نهم فروردین ۱۴۰۰ ] [ 19:32 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار: فراموشیِ ناجوانمردانه !
- آدمیزاد، آن کسی را که عذاب داده را یادش نمیاد...!
سکانسی از سریال "حورا" گردآوری: سعید جرّاحی 15/1/1400 برچسبها: سکانس تماشایی, خیانت [ یکشنبه پانزدهم فروردین ۱۴۰۰ ] [ 22:20 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار: التماس از نوع عاشقانه- رِندانه
خداجون! از بس قیف و قُپی اومدم، بُریدم! تو قِلِقِ بندههاتو بهتر از هر کسی میدونی... من که واسۀ تو لُغُز نمیخونم! یعنی غلط بکنم که بخونم! ولی خودتم میدونی که من هیچ حلالی را حروم نکردم... تو زندگیمم هیچوقت غبطۀ کسی را نخوردم؛ چون همیشه گفتم "تو" را دارم... الانم نمیخوام مناقشه کنم. فقط بدون، هر کاری که کردم، به خاطر مَعاش و مَمات بوده؛ واسه خاطر آبروم بود جلو زن و بچّه... حالا دیگه خودت میدونی، میخوای آبرومو ببَری، ببَر؛ میخوای بریزی، بریز ! آقاااا... من را ... از تو آمپاس... در بیاااااار ...!
سکانسی زیبا از سریال "دودکش" گردآوری: سعید جرّاحی 11/1/1400
. . 👇👇👇👇
. . موضوعات مرتبط: دینی برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی, دلنوشته, سریال [ چهارشنبه یازدهم فروردین ۱۴۰۰ ] [ 20:44 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار: فکـــــــر کـُن...
اگر اوّلش به آخرش فکر میکردی، حالا که آخرشه لازم نبود به اوّلش فکر کنی...!
سکانسی از سریال "گاندو-2" گردآوری: سعید جرّاحی 1/1/1400
موضوعات مرتبط: روانشناسی برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ دوشنبه دوم فروردین ۱۴۰۰ ] [ 11:45 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار: عشق خسته
مگه میشه دو نفر که عاشق* هم بودند، از همدیگه خسته بشن؟؟! وقتی رفتی، نفهمیدم کی رفت؛ حالا که اومدی، فهمیدم که کی رفته بود...!
سکانسی از فیلم "چای سرد" گردآوری: سعید جرّاحی 8/12/99 * اگر عشق واقعی باشه، نه!
موضوعات مرتبط: روانشناسی برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی, عاشقانه ها [ چهارشنبه سیزدهم اسفند ۱۳۹۹ ] [ 22:40 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
دیالوگ تأثیرگذار: درمان و درد...
گاهی حکمت در "دوا " نیست؛ بلکه در "درد" است! صبوری کن...
سکانسی از فیلم "بدون لَک" گردآوری: سعید جرّاحی 1/12/99 موضوعات مرتبط: روانشناسی برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی [ جمعه یکم اسفند ۱۳۹۹ ] [ 22:31 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
|
||
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |