انجمن علمی-ادبی سیّدجلال آل احمد
مردی  که در میقات، خسی شد؛ و  در ادبیّات، کسی؛...  همو   که "جلال آل قلم" بود
پيوندهای روزانه

 

 

 

 

 

پیام «شهریار» شاعر ایرانی به

 

«انشتین»

 

 

چند روز پیش، در یکی از کلاس‌ها، به مناسبتی  سخن از شهریار، شاعر ایران‌زمین، به میان کشیده شد؛

و این‌که یکی از آثار معروف او، شعری است که خطاب به انشتین، دانشمند آلمانی‌الاصل سروده است تحت عنوان «پیام به انشتین».

این شعر را –با توضیحاتی-  در کلاس خواندم؛

و  چون برای دوستانم در کلاس، جالب و  جذّاب بود، ازشان خواستم که متن شعر را تایپ کنند و  برای وبلاگ «جلال با جلال» بفرستند.

قدرت شاعری و  تسلّط شهریار بر علوم مختلف روز، به ویژه علوم تجربی و  عرفان الهی، مهمّ‌ترین ویژگی این شعر زیباست.

شهریار در این شاهکار خود، استادانه و  ماهرانه، و در عین حال  با تعصّب مثبت، از «اسلام و ایران» دفاع می‌کند.

در جایی از "ابن سینا" نام می‌برد؛

و  در جایی دیگر «علم» را معادل «عشق و  عرفان» می‌داند؛

و به دانشمند علم فیزیک  گوشزد می‌کند که دین ما، اسلام، صدها سال پیش، علوم مختلف را ثابت کرده است.

او ابتدا خطاب به او می‌گوید:

"انشتن!  خلأ  با سُرعت نوری که دادی، درنوردیدی"

و بلافاصله در دفاع از «دین» می‌گوید:

.."بهشتِ روح عِلوی هم که دین می‌گفت، جز  این نیست..."
 

ظاهراً  این شعر در همان زمان نیز، معروفیّت جهانی پیدا کرد.

چون شهریار در این شعر، ضمن برشمردن خوبی‌های انشتن، اعتراضِ بحقّ ِ خودش را از ساخته شدن "بمب اتم" و کشتن مردم بی‌گناه به دست آمریکایی‌ها  بیان می‌کند.

و در بند آخر، شهریار به صورت خیلی زیبا  انشتین را نصیحت می‌کند...

 

دوست دارم با  غرور شیرینِ یک «مسلمان ایرانی»، این شعر زیبا را بخوانید:
 

سعید جرّاحی27/1/90

 

 

پبام به انشتین

 

 

 

انشتن یک سلام ناشناس! البتـّه می‌بخشی
دوان در سایه‌روشن‌های یک مهتاب خُلیایی


نسیم شرق می‌آید‍‍‍‍‍‍‍‍‍؛ شکنج طُــرّه‌ها افشان
فشُرده زیر بازو  شاخه های نرگس و مریم


از آن‌هایی که در سعدیّـهٔ شیراز  می‌رویند
ز چین و موج دریاها و  پیچ و تاب جنگل‌ها
دوان می آید و  صبح سحر خواهد به سر  کوبید
در ِ خلوتسرای قصر "سلطان ریاضی" را


*


درون کاخ استغنـا، فراز تختِ اندیشه
سر از زانوی استغراق خود بردار
به این مهمان که بی‌هنگام و  ناخوانده است، در بگشا
اجازت ده که با دست لطیف خویش بنوازد،
به نرمی چین پیشانیّ ِ افکار بلندت را
به آن ابریشم اندیشه‌هایت  شانه خواهد زد


*


نبُوغ شعر مشرق نیز با آیین درویشی
به کف، جام شرابی از سبوی حافظ و خیّام
به دنبال نسیم از در  رسیده، می‌زند زانو
که بوسد دست پیر حکمت "دانای مغرب" را

 

انشتن آفرین بر تو !
خلأ با سُرعت نوری که دادی، درنوردیدی
زمان در جاودان پی شد؛ مکان در  لامکان طی شد
حیات جاودان کز  درک بیرون بود، پیدا شد


بهشتِ روح عِلوی هم که دین می‌گفت، جز این نیست
تو  با هم آشتی دادی جهان دین و دانش را

 


انشتن نازِ شصت تو !
نشان دادی که جرم و جسم، چیزی جز انرژی نیست
اتم تا می‌شکافد، جزو جمع عالم بالاست
به چشم موشکاف اهل عرفان و تصوّف نیز


جهان ما حباب روی چین آب را  ماند
من ِ  ناخوانده دفتر هم که طفل مکتب عشقم
جهان جسم، موجی از جهان روح می بینم
اصالت نیست در  مادّه


*

 


انشتن صد هزار احسنت!...

 ..و لیکن صد هزار افسوس!


"حریف"  از  کشف و  الهام تو،  دارد بمب می‌سازد

 


انشتن! اژدهـای جنـگ!


جهنـّم کام وحشتناک خود را باز خواهد کرد
دگر پیمانهٔ عمر جهان لبریز خواهد شد
دگر عشق و محبّت از طبیعت قهر خواهد کرد


چه می‌گویم؟!


مگر مهر و وفا محکوم اضمحلال خواهد بود؟
مگر آه سحر خیزان سوی گردون نخواهد شد؟
مگر یک مادر از دل "وای فرزندم" نخواهد گفت؟
*

 

 


انشتن بغض دارم در  گلو دستم به دامانت
نبوغ خود به کام التیام زخم انسان کن
سر این ناجوانمردان سنگین دل به راه آور
نژاد و  کیش و  ملّیـّت یکی کن،  ای بزرگ استاد!

 


زمین یک پایتخت امپراطوریِ وجدان کن


تفـوّق در جهان قائل مشو  جز علم و  تقوا را...


*


انشتـن! نامی از ایران ویران  هم شنیدستی؟
حکیما!  محترم می‌دار  مهد "ابن سینا" را
به این وحشی تمدن گوشزد کن حرمت ما را

*


انشتن پا فراتر  نِـه، جهان عقل هم طی کن
کنار هم ببین موسی و عیسی و محمّد را


کلید عشق را بردار و  حلّ این معمّا کن
و گر شد از زبان علم، این قفل کهن، وا کن

*

.

.

.


...انشتن باز هم  آن بالا
                                    

                                           خدا را  نیز پیـدا کــن...

 


شهریار 

گردآوری: سعید جرّاحی ۲۷/۱/۹۰

 

 


موضوعات مرتبط: ادبیـّات، علمی، دینی، فرهنگی، فلسفه، شعر
[ شنبه بیست و هفتم فروردین ۱۳۹۰ ] [ 22:55 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

این وبلاگ، از  همه ی  دوست‌دارانِ اندیشه های ناب "جلال‌آل‌احمد" و  نیز  همه ی  آن‌هایی که معتقد به آزاداندیشیِ سالم و  منطقی هستند، دعوت به همکاری می‌کند؛

...نیز  از صاحب‌نظرانی که به "نقد" عالمانه اعتقاد دارند.

امـّا  چرا  از  هر دری، سخنـی؟!
باید بگویم که «جلال بزرگ» از هیچ چیز در اطرافش، غافل نبود؛ و  از هیچ نکته‌ای فروگذار نکرد؛
چون که او  «درد دین و جامعه» را  با هم داشت...

ما نیز  به تبعیـّت از آن «روشنفکر جهان‌دیده»، از همه چیز  سخن خواهیم گفت...





امکانات وب
روزنامه پیشخوان در وبلاگ روزنامه آمار خصوصی آمار

جاوا اسكریپت

قفل صفحه