انجمن علمی-ادبی سیّدجلال آل احمد مردی که در میقات، خسی شد؛ و در ادبیّات، کسی؛... همو که "جلال آل قلم" بود
| ||
واقعیّت انسانها در بعضی فیلمها !
ایّام فراغت تابستان، گهگاهی کلاس دارم؛ و مابقی وقتم را گذاشتم برای نوشتن و فیلم دیدن! شاید بخوام فیلنامه بنویسم! امروز فیلم عجیبی دیدم؛ اندکی تلخ، امّا واقعی! واقعی برای کارگردان، و واقعی برای خیلی از ماها...
* این چند دیالوگ از این فیلم: - اون همه عشقی که به پای زنت ریختی، کو؟ جوانیات کو؟ همهچی تموم شد...؟؟؟! - زخمهای آدم، سرمایه است؛ سرمایۀ خودت را با این و اون تقسیم نکن؛ داد نزن؛ هوار نکش!... آروم و بیصدا همه چیز را تحمّل کن... - [بله؛معلومه که اونجا خوشبخت نیستی] اینجا که بودی، همش اونوَر پنجره دنبال خوشبختی بودی؛ الانم که رفتی اروپا، داری میگی خوشبخت نیستی؛ ببین! اگر به آمریکا هم بری، خوشبخت نیستی؛ تو اگر به کرۀ مرّیخ هم بری، خوشبخت نیستی...!
دیالوگ یک فیلم واقعی (؟) (که نمیدونم چرا نمیتونم دلم را راضی کنم که اسمش را بنویسیم!)
👇👇👇👇
برچسبها: سکانس تماشایی, زندگی, خیانت [ دوشنبه سوم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 22:13 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
|
||
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |