انجمن علمی-ادبی سیّدجلال آل احمد مردی که در میقات، خسی شد؛ و در ادبیّات، کسی؛... همو که "جلال آل قلم" بود
| ||
آنها که "قدر خانواده" را نمیدانند...!
تمام این اتّفاقات، دیروز افتاد؛ و نویسندهاش چقدر زیبا نوشت این دلنوشته را:
دیروز به پدرم زنگ زدم. هر روز زنگ میزنم و حالش را میپرسم. موقع خداحافظی حرفی زد که حسابی بغضی شدم. گفت: "بنده نوازی کردی زنگ زدی!!" وقتی که گوشی را قطع کردم، هق هق زدم زیر گریه که چقدر پدر خوب و مهربان است.
دیشب خواهرم به خانهام آمده بود و شب ماند. صبح بیدار شدم و دیدم حمّام و دستشویی را برق انداخته. گاز را شسته، قاشق و چنگالها و ظرفها را مرتب چیده و...
وقتی توی خیابان، ماشینم خاموش شد اوّلین کسی که به دادم رسید برادرم بود... و منو از نگاه ها و کمک های با توقّع رها کرد...
امروز عصر با مادرم حرف میزدم. برایش عکس بستنی فرستادم. مادرم عاشق بستنیست. گفتم بستنی را که دیدم یادت افتادم... برایم نوشت: "من همیشه به یادتم... چه با بستنی... چه بی بستنی..!"
و من نشستهام و به کلمۀ "خانواده" فکر میکنم... که در کنار تمام نارفاقتیها، پلیدیها و دوروییهای آدمها و روزگار، تنها یک کلمه نیست؛ بلکه یک دنیا آرامش و امنیّت است💚
+ قدر خانواده هاتون رو بدونید... 🙏🏻🌸
گردآوری: سعید جرّاحی 3/6/96 موضوعات مرتبط: روانشناسی، خانوادگی، فرهنگی برچسبها: عاشقانه ها, زندگی, دلنوشته [ جمعه سوم شهریور ۱۳۹۶ ] [ 21:19 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
|
||
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |