خاطره: دنیای کوچک، به همین اندازه!
دنیای کوچک، به همین اندازه!
امشب اتّفاقی به صورت سر زده(!) رفته بودم مطبّ دکتر !
یه نفر منو صدا کرد؛ با اسم.
سلام و احوالپرسی؛ و پرسید: شناختید؟
هر چه نگاه کردم، خب نشناختم! همینو بهش گفتم!
خودشو معرّفی کرد:
یکی از شاگردای قدیم؛ سال 80 یا 81 !! و یادآوری اینکه فرزندِ یکی از اساتید خودم بوده.
شناختم و حال و احوال مفصّلتر و احوالپرسی از استادم.
دربارۀ موضوعات زیادی حرف زدیم؛ از اجتماع و زبانشناسی و ادبیّات و خاطرات!
و چقدر لذّت داشت همصحبتی با شاگردی قدیمی؛
مخصوصاً شاگردی که فرزندِ استاد خودت بوده!
+ چقدر دنیا کوچیک و زودگذره...!
سعید جرّاحی 13-11-95
+ نوشته شده در چهارشنبه سیزدهم بهمن ۱۳۹۵ ساعت 21:3 توسط انجمن جلال آل احمد
|