|
انجمن علمی-ادبی سیّدجلال آل احمد مردی که در میقات، خسی شد؛ و در ادبیّات، کسی؛... همو که "جلال آل قلم" بود
| ||
|
دنیای کوچک، به همین اندازه!
امشب اتّفاقی به صورت سر زده(!) رفته بودم مطبّ دکتر ! یه نفر منو صدا کرد؛ با اسم. سلام و احوالپرسی؛ و پرسید: شناختید؟ هر چه نگاه کردم، خب نشناختم! همینو بهش گفتم! خودشو معرّفی کرد: یکی از شاگردای قدیم؛ سال 80 یا 81 !! و یادآوری اینکه فرزندِ یکی از اساتید خودم بوده. شناختم و حال و احوال مفصّلتر و احوالپرسی از استادم. دربارۀ موضوعات زیادی حرف زدیم؛ از اجتماع و زبانشناسی و ادبیّات و خاطرات! و چقدر لذّت داشت همصحبتی با شاگردی قدیمی؛ مخصوصاً شاگردی که فرزندِ استاد خودت بوده!
+ چقدر دنیا کوچیک و زودگذره...!
سعید جرّاحی 13-11-95 برچسبها: دلنوشته, خاطره, تک گویی [ چهارشنبه سیزدهم بهمن ۱۳۹۵ ] [ 21:3 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
|
||
| [ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] | ||