انجمن علمی-ادبی سیّدجلال آل احمد مردی که در میقات، خسی شد؛ و در ادبیّات، کسی؛... همو که "جلال آل قلم" بود
| ||
ماجرای این دو نفر . 1) یه آقایی حدود 60 ساله، هر شب، موقع اذان میاد مسجد و گوشهای میشینه و مشغول گوشی موبایلش میشه. مردم هم دارن نماز میخونن. نمازشون که تموم میشه، یکی یکی میرن خونههاشون. این آقا هم بدون اینکه نمازی یا ذکری بخونه، بلند میشه و میره خونه! هر شب همین ماجرا! آقایی حدود 60 ساله. 2) امشب یه آقاپسر حدوداً 10 ساله دیدم که اومده بود مسجد و چون به نماز اوّل نرسیده بود، بینِ دو نماز داشت نماز اوّل خودش را میخوند که به نماز جماعت دوّم برسه. یکلحظه نگاهم افتاد بهش؛ به قدری تمرکز کرده بود و کلمات را دقیق و متین قرائت میکرد و نمازش را باحال میخوند که مات و محوِ تماشای او شدم... راستش وقتی با نماز خودم مقایسه کردم، دیدم باید نمازمو دوباره از اوّل بخونم! فقط 10 سالش بود... . . . 👇👇👇 لینک بازدید از صفحۀ اصلی وبلاگ . . برچسبها: تک گویی, خاطره [ جمعه هفتم شهریور ۱۴۰۴ ] [ 19:19 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
|
||
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |