|
انجمن علمی-ادبی سیّدجلال آل احمد مردی که در میقات، خسی شد؛ و در ادبیّات، کسی؛... همو که "جلال آل قلم" بود
| ||
|
عکس، تزئینی است.
از دست این خانمها...! . دیروز که از مدرسه برمیگشتم، در یکی از خیابانها یک ماشین با سرعتِ پایین نمیذاشت ازش سبقت بگیرم. نه خودش میرفت، نه میذاشت که ماشینهای دیگه برن! نه که عمداً، بلکه بعدا فهمیدم که اصلاً حواسّش نبوده! هر چه بوق میزدم و چراغ میدادم، کنار نمیرفت. تا اینکه در جایی که فضای بیشتری بود ازش سبقت گرفتم. وقتی به کنار این ماشین رسیدم، دیدم که رانندۀ آن -که یک خانم بود- در یک دستش جعبۀ آرایش گرفته، و در دست دیگرش قلم آرایش، و داره خودشو در آیینۀ ماشین، آرایش میکنه! ! به قدری صحنۀ عجیبی بود که هر کسی که میدید، مات و مبهوت میشد...! + خانمها از حدّاکثر وقتشون استفاده میکنن...! . . . 👇👇👇 . . برچسبها: تک گویی, خاطره [ جمعه چهارم اسفند ۱۴۰۲ ] [ 9:6 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
|
||
| [ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] | ||