انجمن علمی-ادبی سیّدجلال آل احمد
مردی  که در میقات، خسی شد؛ و  در ادبیّات، کسی؛...  همو   که "جلال آل قلم" بود
پيوندهای روزانه

خاطره‌ای از پایان یک روز درسی!

چند سال پیش، دو روز در هفته را در یک استان دیگر تدریس میکردم.

ظهر دوشنبه برمیگشتم یزد؛ تا برای کلاس سه‌شنبه اینجا آماده بشم.

یادمه هفتۀ اوّل مهرماه که رفتم اونجا، ایّام محرّم بود.

ظهر دوشنبه که کلاسم تمام شد، رفتم مسجد مرکزی آن شهر که نماز ظهر را بخونم؛ و بزنم به دلِ جادّه.

وقتی وارد مسجد شدم، نماز تمام شده بود و مردم داشتند آماده میشدند برای ناهار نذری امام حسین(ع).

من هم یه گوشه‌ای ایستادم و نمازم را بستم. چون شکسته بود، زود تمام شد.

بعد از نماز دیدم، همه دارن به من نگاه میکنن! حتّی بچّه‌های کوچک را هم دیدم که دارن پِچ پچ میکنن! بعضیا هم خنده‌های پنهانی...! تعجّب کردم! نمیدونستم چرا؟

بی‌توجّه به نگاه‌ها و خنده‌ها، بلند شدم که نماز دوّمم را ببندم، که دیدم خادم مسجد آمد جلو و گفت:

"آقا! قبله را اشتباه ایستادید!!!"

ای داد...! عجب غفلتی کرده بودم...!مسجد، تقریبا تازه‌ساز بود و من به قبله توجّه نکرده بودم!

تشکّر کردم و نماز اوّل را دوباره خواندم.

+ بعد از دو نماز، خستگیِ همۀ آن روز، با غذای نذری آن مسجد، به در شد.

.

👇👇👇👇

بازگشت به صفحۀ اصلی وبلاگ

.


برچسب‌ها: کلاس درس و امتحان, خاطره
[ سه شنبه هجدهم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 16:48 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

این وبلاگ، از  همه ی  دوست‌دارانِ اندیشه های ناب "جلال‌آل‌احمد" و  نیز  همه ی  آن‌هایی که معتقد به آزاداندیشیِ سالم و  منطقی هستند، دعوت به همکاری می‌کند؛

...نیز  از صاحب‌نظرانی که به "نقد" عالمانه اعتقاد دارند.

امـّا  چرا  از  هر دری، سخنـی؟!
باید بگویم که «جلال بزرگ» از هیچ چیز در اطرافش، غافل نبود؛ و  از هیچ نکته‌ای فروگذار نکرد؛
چون که او  «درد دین و جامعه» را  با هم داشت...

ما نیز  به تبعیـّت از آن «روشنفکر جهان‌دیده»، از همه چیز  سخن خواهیم گفت...





امکانات وب
روزنامه پیشخوان در وبلاگ روزنامه آمار خصوصی آمار آمار2