انجمن علمی-ادبی سیّدجلال آل احمد
مردی  که در میقات، خسی شد؛ و  در ادبیّات، کسی؛...  همو   که "جلال آل قلم" بود
پيوندهای روزانه

می‌گذرد روزگار؛

و  خاطراتش می‌ماند...!

 

  سال‌ها پیش، وقتی برای اوّلین‌بار، به‌عنوان معلّم  رفتم کلاس، یعنی سال اوّل معلّمی، شاید طرز نشستن و پای تخته ایستادنم نیز با الآن فرق میکرد! نمیدونم چه فرقی!

زنگ‌های تفریح، وقتی وارد دفتر میشدم، گاهی میدیدم چند تا از معلّم‌ها و اساتید قبلی خودم هم تشریف دارند. گرم صحبتی میشدیم که راستش آمیخته با اندکی شرم بود!

باید این حسّ را  تجربه کنید، تا بفهمید چی میگم...!

... سالها گذشت؛

انسان‌ها  بزرگ میشن؛ و نوجوان‌ها بزرگ‌تر!

الان  وقتی میرم دفتر، و  می‌بینم که برخی از شاگردهای سابق خودم، الان معلّم شده‌اند و کنار هم می‌نشینیم و صحبت می‌کنیم، باز هم حسّی متفاوت‌تر از  حسّ قبلی را تجربه می‌کنم...

امروز، در  اثر یک حادثه، دستم آسیب دید. رفتم اورژانس؛ پرستاری که دستم را آتل‌ بست، شاگردم بود؛ میگفت  10 سال پیش.

خاطراتی تعریف میکرد که بعضاً یادم نبود؛ درد را فراموش کردم، از بس که غرق لذّت شنیدنش شدم...

+ دنیا  پر از احوالات گوناگون است...

 

سعید جرّاحی 12/ آذر / 1400


برچسب‌ها: خاطره, تک گویی
[ جمعه دوازدهم آذر ۱۴۰۰ ] [ 10:51 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

این وبلاگ، از  همه ی  دوست‌دارانِ اندیشه های ناب "جلال‌آل‌احمد" و  نیز  همه ی  آن‌هایی که معتقد به آزاداندیشیِ سالم و  منطقی هستند، دعوت به همکاری می‌کند؛

...نیز  از صاحب‌نظرانی که به "نقد" عالمانه اعتقاد دارند.

امـّا  چرا  از  هر دری، سخنـی؟!
باید بگویم که «جلال بزرگ» از هیچ چیز در اطرافش، غافل نبود؛ و  از هیچ نکته‌ای فروگذار نکرد؛
چون که او  «درد دین و جامعه» را  با هم داشت...

ما نیز  به تبعیـّت از آن «روشنفکر جهان‌دیده»، از همه چیز  سخن خواهیم گفت...





امکانات وب
روزنامه پیشخوان در وبلاگ روزنامه آمار خصوصی آمار