انجمن علمی-ادبی سیّدجلال آل احمد
مردی  که در میقات، خسی شد؛ و  در ادبیّات، کسی؛...  همو   که "جلال آل قلم" بود
پيوندهای روزانه

سوّمین کتاب !

اواخر سال 85، و اوایل 86 بود؛ یکی از چند سال درخشان!

اوّلین بار، جرقّۀ نوشتن یک کتاب داستان -البتّه از نوع متفاوتش- به ذهنم خورد؛

در معیّت یک دوست و استاد عزیز، که "اکسیژن" روحم بود؛

و آموخته‌هایی از "حضرت استادم" ...

سال 83 و 86 برای گروهی از دانش‌آموزان و دانشجویان، دوره‌های داستان‌نویسی برگزار کرده بودم.

که داستان‌هاشون در مجلّات مختلف چاپ میشد و برام میفرستادند.

سال 87 تحقیقی روی ژانرِ جدید داستان‌نویسی انجام دادم؛

و موضوعات متنوّع و خیلی خوبی ازش یادداشت کردم.

طرح اوّلیّـۀ اون را هم به‌روی کاغذ آوردم.

ولی هنوز درگیرِ چاپ اون دو تا کتاب قبلی بودم؛

که هیچ‌جوری مجوّز چاپ براش صادر نمیشد!!

سال 89 هر دو کتاب چاپ شدند؛ و فراغتی حاصل شد.

خواستم شروع کنم؛ امّا گرفتاری فکری ناخواستۀ دیگری به سراغم آمد!

و بعدش.. و بعدش ... پشت سرِ هم...!

سال‌ها گذشت.

دوران قرنطینۀ اسفند98 و فروردین99 رسید.

در کنار تدریس‌های آنلاین، شروع کردم به خواندن، و نوشتنِ بخش‌هایی از کتاب داستان متفاوتم.

... و دیروز، مقارن با عید بزرگ غدیر، تایپ کتاب را آغاز کردم.

تا چه زمانی به "زیور طبع" آراسته شود... ان‌شاءالله.

سعید جرّاحی 19/5/99

👇👇

پایان تایپ کتاب


موضوعات مرتبط: میوه ممنوعه، داستان
برچسب‌ها: تک گویی, کتاب
[ یکشنبه نوزدهم مرداد ۱۳۹۹ ] [ 23:25 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

این وبلاگ، از  همه ی  دوست‌دارانِ اندیشه های ناب "جلال‌آل‌احمد" و  نیز  همه ی  آن‌هایی که معتقد به آزاداندیشیِ سالم و  منطقی هستند، دعوت به همکاری می‌کند؛

...نیز  از صاحب‌نظرانی که به "نقد" عالمانه اعتقاد دارند.

امـّا  چرا  از  هر دری، سخنـی؟!
باید بگویم که «جلال بزرگ» از هیچ چیز در اطرافش، غافل نبود؛ و  از هیچ نکته‌ای فروگذار نکرد؛
چون که او  «درد دین و جامعه» را  با هم داشت...

ما نیز  به تبعیـّت از آن «روشنفکر جهان‌دیده»، از همه چیز  سخن خواهیم گفت...





امکانات وب
روزنامه پیشخوان در وبلاگ روزنامه آمار