|
انجمن علمی-ادبی سیّدجلال آل احمد مردی که در میقات، خسی شد؛ و در ادبیّات، کسی؛... همو که "جلال آل قلم" بود
| ||
|
چقدر نیاز داریم ... گاهی...
هفته قبل، 5شنبه شب، به اتّفاق یکی دو تا از دوستان و همکاران، و چند نفر از شاگردان عزیز به دیدار خانوادۀ یکی از شهدای مدافع حرم رفتیم. خانهای ساده، با خانوادهای صمیمی... پدر شهید تعریف میکرد که چند بار قصد داشتند پسرم را در سوریّه ترور کنند؛ و نتوانستند. اون روز شهادت پسرم، او داشته بالای منبر سخنرانی میکرده؛ که یکی از تکفیریهای داعش، ظرفی آب به او میدهد برای رفع تشنگی! و همان ظرف آب، آعشته به زهر بوده...
شهیدی از روحانیّت، به نام "محمّدحسن" که دقیقاً در روز شهادت امام حسن(ع) شهید شد، و دقیقا به شیوۀ شهادت امام حسن(ع)! یعنی به خوراندن زهر ! خیلی عجیب و سوزناک...
وقتی به مهمانی خانواده شهید رفتیم، آن خانوادۀ عزیز خوشحال شدند از رفتن ما به منزلشون. ولی آنچه مهمّ بود اینکه ماها چقدر نیاز داشتیم و داریم که گاهی به دیدار پاکان روزگار بریم...! برای خودم که تجربۀ خوبی بود. به دوستان همراهم گفتم که اینجور برنامهها باعث میشن که زنگار از دل و قلبمون شُسته بشه؛ و کاش تکرار میشد...
+ شهید آوینی نوشت: شهدا ماندند، و ما رفتیم...
سعید جرّاحی 5/12/98 موضوعات مرتبط: دینی برچسبها: تک گویی, مدافعان حرم [ دوشنبه پنجم اسفند ۱۳۹۸ ] [ 22:20 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
|
||
| [ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] | ||