انجمن علمی-ادبی سیّدجلال آل احمد
مردی  که در میقات، خسی شد؛ و  در ادبیّات، کسی؛...  همو   که "جلال آل قلم" بود
پيوندهای روزانه

 لطیف مثل باران

تو  ظِلّ تابستان

 

قرار بود فردا، یا پس‌فردا  برم به یک شهر بارانی،

              تا از نزدیک ببینمش! تا پس از ماه‌ها  حسّش کنم...

ولی امروز  خودش به شهر ما آمد؛ اونم تو ظلّ تابستان!!

تازه  قراره تا فردا هم  پیش ما  بماند...

            ... دمت گرم  بامرام!

 

+ و  خدایا! شکرت از این باران...

 

 


برچسب‌ها: دلنوشته, باران, یزد
[ چهارشنبه پنجم مرداد ۱۴۰۱ ] [ 18:9 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

این وبلاگ، از  همه ی  دوست‌دارانِ اندیشه های ناب "جلال‌آل‌احمد" و  نیز  همه ی  آن‌هایی که معتقد به آزاداندیشیِ سالم و  منطقی هستند، دعوت به همکاری می‌کند؛

...نیز  از صاحب‌نظرانی که به "نقد" عالمانه اعتقاد دارند.

امـّا  چرا  از  هر دری، سخنـی؟!
باید بگویم که «جلال بزرگ» از هیچ چیز در اطرافش، غافل نبود؛ و  از هیچ نکته‌ای فروگذار نکرد؛
چون که او  «درد دین و جامعه» را  با هم داشت...

ما نیز  به تبعیـّت از آن «روشنفکر جهان‌دیده»، از همه چیز  سخن خواهیم گفت...





امکانات وب
روزنامه پیشخوان در وبلاگ روزنامه آمار خصوصی آمار آمار2