انجمن علمی-ادبی سیّدجلال آل احمد مردی که در میقات، خسی شد؛ و در ادبیّات، کسی؛... همو که "جلال آل قلم" بود
| ||
دو بیمار روانی! هر دو در یک شب!
1) دیشب مشغول نوشتن و آماده کردن کارهای تدریسم بودم. دیدم زنگ خونه را زدند؛ حدود ساعت 11 شب! تعجّب کردم که اون موقع شب، کی میتونه باشه؟
یهو دیدم که درِ خونۀ همسایه هم باز شد! آقای همسایه هم اینوَر و اونوَر دنبال کسی میگشت! دو تایی متوجّه شدیم که ظاهراً یه بچّهای شیطنت کرده، و زنگ خونهها را زده... و فرار ! آقای همسایه که کمتحمّلتر از من بود، یه دشنام خانوادگی به اون بچّۀ فراری داد! من ولی گفتم اینها بیمارن! نمیدونن که دارن اشتباه میکنن!... خدا عقلشون بده!
2) آمدم داخل؛ لحظهای بعد دیدم پیامی اومد از یک بیمار قدیمی! پیامی داد و فرار ! بدون اینکه صبر کنه که ازش بپرسم عقدۀ چی را داره؟ تا براش توضیح بدم که داره اشتباه میکنه...! که اتّفاقاً همهچی باید برعکس باشه؛ و من طلبکارم ! نمیدونم؛ شایدم ارزش نداشت که اینها را براش توضیح بدم...!
چه اتّفاق جالبی! که این دو ماجرا باید همزمان باشد!
سعید جرّاحی 3/6/99 موضوعات مرتبط: روانشناسی، اجتماعی برچسبها: تک گویی [ دوشنبه سوم شهریور ۱۳۹۹ ] [ 18:20 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
|
||
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |