انجمن علمی-ادبی سیّدجلال آل احمد
مردی  که در میقات، خسی شد؛ و  در ادبیّات، کسی؛...  همو   که "جلال آل قلم" بود
پيوندهای روزانه

 

حسرت برای آینده جمع نکن!

 

 

امروز ظهر تفنگ رو گذاشتم روی شقیقۀ مشغله‌ها و  بنگ!

و بعد از مدّتها وسط هفته زنگ زدم به مادرم و گفتم برای ناهار منتظرم باش.

وقتی رسیدم خونه، تا درو باز کردم، دلم خواست عطر سالاد شیرازی که توی فضا پیچیده بود رو بغل کنم!

دیر رسیدم طبق معمول امّا سوال کردن نداشت و میدونستم ناهار نخورده و منتظر منه.

سفره رو انداخت کف آشپزخونه و نشستیم به غذا.

-مادرم یه ادویه ای میزنه به غذا، که توی هیچ رستورانی نیست؛ و اسمش عشقه...-

 

به حدّ انفجار خوردم؛ و  چهار دست و پا از سفره جدا شدم.

گفت چشمات خستس؛ چایی دم کنم یا میخوای بخوابی؟!

گفتم یه دقیقه بیا بشین کنارم.

بالش رو تکیه دادم به دیوار، و سرم رو گذاشتم رو بالش، و بدون اینکه حرفی بزنه نشست کنارم و چند دفعه ای دستشو کشید به سرم.

چند دقیقه گذشت...ولی ساکت بود.

دوزاریم افتاد که خیلی شبا تا خواسته حرف بزنه، من سرم رفته تو گوشی؛

و لا به لای حرفاش وقتی یه جمله ی سوالی پرسیده گفتم آره آره....!!

 

فقط گفتم آره...بدون اینکه بشینم پای حرفاش ...بدون اینکه تو چشماش نگاه کنم...بدون اینکه دستاشو تو دستم بگیرم...بدون خیلی کارایی که دنیای امروز....دنیای شلوغ امروز از یادمون برده...

واسه یه آدمایی که اصلا معلوم نیست چقدر قراره همراهمون باشن

اصلا اگه شرایط الانمون یه ذره عوض بشه حاضرن تحملمون کنن یا نه...!؟

کلّی وقت میذاریم و کلی حرف میزنیم که خودمونو بهشون ثابت کنیم...

اما واسه پدر مادری که هر جوری باشی قبولت دارن و پای هر اتفاق تو زندگیت وایسادن، و  تر و خشکت کردن تا به اینجا برسی....

حوصله نداریم!!

 

+ بذار یه چیزی بهت بگم رفیق:

به اندازۀ تمام لحظاتی که کنارشون نشستی و حرف نمیزنی و بغلشون نمیکنی،

داری حسرت جمع میکنی برای وقتی که نداریشون...

 

 

گردآوری: سعید جرّاحی 7/4/96

 


موضوعات مرتبط: داستان، روانشناسی، خانوادگی
برچسب‌ها: دلنوشته, عاشقانه ها
[ چهارشنبه هفتم تیر ۱۳۹۶ ] [ 21:47 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

این وبلاگ، از  همه ی  دوست‌دارانِ اندیشه های ناب "جلال‌آل‌احمد" و  نیز  همه ی  آن‌هایی که معتقد به آزاداندیشیِ سالم و  منطقی هستند، دعوت به همکاری می‌کند؛

...نیز  از صاحب‌نظرانی که به "نقد" عالمانه اعتقاد دارند.

امـّا  چرا  از  هر دری، سخنـی؟!
باید بگویم که «جلال بزرگ» از هیچ چیز در اطرافش، غافل نبود؛ و  از هیچ نکته‌ای فروگذار نکرد؛
چون که او  «درد دین و جامعه» را  با هم داشت...

ما نیز  به تبعیـّت از آن «روشنفکر جهان‌دیده»، از همه چیز  سخن خواهیم گفت...





امکانات وب
روزنامه پیشخوان در وبلاگ روزنامه آمار