انجمن علمی-ادبی سیّدجلال آل احمد مردی که در میقات، خسی شد؛ و در ادبیّات، کسی؛... همو که "جلال آل قلم" بود
| ||
خدای شاهد بر قلبها... !
امروز عصر، یهویی تصمیم گرفتم برم کـوه ! آخه بعضی وقتها انسان فقط کنار کوه میتونه نفس بکشه؛ وگرنه کارش به خفگی میرسه...!
یه آقایی هم اون جا بود؛ دیدم خیلی ناراحته... با بغض حرف میزد ! میگفت نامزدم بهم تهمت زده! میگفت چون دوستش داشتم، از اوّلش صادقانه رفتم جلو ؛ امـّا او بدون اینکه ذرّهای منو آدم حساب کنه، با کلّی قهر و آشتی، آخر کار گفته تو منو بازی دادی...!
+ حالا من بالای کوه، چی میتونستم بهش بگم؟ فقط گفتم آره دنیا خیلی پست و نامرده... و گفتم خوشحال باش که خدا شاهد بر صداقت توست؛ همین! ++ فکر کنم با این حرف، آروم شد... ولی میدونم که دلش هنوز بیقرار بود ...
سعید جرّاحی 19/3/95 برچسبها: سفرنامه, خاطره [ چهارشنبه نوزدهم خرداد ۱۳۹۵ ] [ 23:45 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
|
||
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |