انجمن علمی-ادبی سیّدجلال آل احمد
مردی  که در میقات، خسی شد؛ و  در ادبیّات، کسی؛...  همو   که "جلال آل قلم" بود
پيوندهای روزانه
 

اميدِ نااميدى هاى من...

 



خبر خوش كه ميشنوم در من روزنه اى از نور اميد روشن ميشود، ليكن دل به مخالفت بر ميخيزد و ميگويد:

اميد بدترين حسّ دنياس چرا كه هميشه به نا اميدى ختم ميشود، مثل مردى كه در حال مرگ است و اميد دارد كه كمكى به او ميرسد اما نا اميد چشمانش را ميبندد، مثل پسرى كه در خود اميد فرداى بهترى دارد اما  روزهاى بعدى به بدى امروزش است،پس چرا اميد را در خود روشن ميكنى و خود را اميدوار ميكنى كه به نا اميدى برسى؟؟

به دلم ميگويم:

حرفهاى تو  بى‌منطق است اميد پاسخگوى خيلى مشكلات است چرا كه اگر همان مرد اميد نداشت زود تر جان ميداد يا آن پسر بدون اميد رنگ فردا را هم نميديد يا مثال بهتر مثل كرمى كه به اميد پروانه شدن زندگى ميكند و وقتى پروانه ميشود و بال هايش را مى گشايد لذت اميدش را  مي‌چشد...

 

پوریا قاسم پور


برچسب‌ها: دلنوشته
[ دوشنبه سیزدهم اردیبهشت ۱۳۹۵ ] [ 22:19 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

این وبلاگ، از  همه ی  دوست‌دارانِ اندیشه های ناب "جلال‌آل‌احمد" و  نیز  همه ی  آن‌هایی که معتقد به آزاداندیشیِ سالم و  منطقی هستند، دعوت به همکاری می‌کند؛

...نیز  از صاحب‌نظرانی که به "نقد" عالمانه اعتقاد دارند.

امـّا  چرا  از  هر دری، سخنـی؟!
باید بگویم که «جلال بزرگ» از هیچ چیز در اطرافش، غافل نبود؛ و  از هیچ نکته‌ای فروگذار نکرد؛
چون که او  «درد دین و جامعه» را  با هم داشت...

ما نیز  به تبعیـّت از آن «روشنفکر جهان‌دیده»، از همه چیز  سخن خواهیم گفت...





امکانات وب
روزنامه پیشخوان در وبلاگ روزنامه آمار خصوصی آمار

جاوا اسكریپت