انجمن علمی-ادبی سیّدجلال آل احمد مردی که در میقات، خسی شد؛ و در ادبیّات، کسی؛... همو که "جلال آل قلم" بود
| ||
اميدِ نااميدى هاى من...
اميد بدترين حسّ دنياس چرا كه هميشه به نا اميدى ختم ميشود، مثل مردى كه در حال مرگ است و اميد دارد كه كمكى به او ميرسد اما نا اميد چشمانش را ميبندد، مثل پسرى كه در خود اميد فرداى بهترى دارد اما روزهاى بعدى به بدى امروزش است،پس چرا اميد را در خود روشن ميكنى و خود را اميدوار ميكنى كه به نا اميدى برسى؟؟ به دلم ميگويم: حرفهاى تو بىمنطق است اميد پاسخگوى خيلى مشكلات است چرا كه اگر همان مرد اميد نداشت زود تر جان ميداد يا آن پسر بدون اميد رنگ فردا را هم نميديد يا مثال بهتر مثل كرمى كه به اميد پروانه شدن زندگى ميكند و وقتى پروانه ميشود و بال هايش را مى گشايد لذت اميدش را ميچشد...
پوریا قاسم پور برچسبها: دلنوشته [ دوشنبه سیزدهم اردیبهشت ۱۳۹۵ ] [ 22:19 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
|
||
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |