انجمن علمی-ادبی سیّدجلال آل احمد مردی که در میقات، خسی شد؛ و در ادبیّات، کسی؛... همو که "جلال آل قلم" بود
| ||
درسی که دانش آموز به معلّم داد...
شعر "بنی آدم" را بخوان، دانش آموز شروع کرد: بنی آدم اعضای یکدیگرند / که در آفرینش ز یک گوهرند به اینجا که رسید متوقّف شد، معلّم گفت: بقیه اش را بخوان! دانش آموز گفت: یادم نمی آید! معلّم گفت: یعنی چی ؟ا ین شعر ساده را هم نتوانستی حفظ کنی؟! دانش آموز گفت: آخر مشکل داشتم، مادرم مریض است و گوشه ی خانه افتاده، پدرم سخت کار می کند امّا مخارج درمان بالاست. من باید کار های خانه را انجام بدهم و هوای خواهر،برادر هایم را هم داشته باشم. ببخشید!
معلّم گفت: ببخشید؟ همین؟! مشکل داری که داری! باید شعر را حفظ می کردی، مشکلات تو که به من مربوط نمیشه! در این لحظه دانش آموز گفت: تو کز محنت دیگران بی غمی / نشاید که نامت نهند آدمی...!
گردآوری: محمّدرضا ترابی
موضوعات مرتبط: داستان برچسبها: کلاس درس و امتحان [ دوشنبه سیزدهم اردیبهشت ۱۳۹۵ ] [ 23:18 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
|
||
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |