انجمن علمی-ادبی سیّدجلال آل احمد
مردی  که در میقات، خسی شد؛ و  در ادبیّات، کسی؛...  همو   که "جلال آل قلم" بود
پيوندهای روزانه

 

حسرت باران...

 

 

مردمم حسرت باران را میخورند...

ای باران،آه باران،باران! دلم از تو دلگیر نیست،
ولی نکند تو  هم مانند مردمم که فرهنگ را فراموش کرده اند،شادی را فراموش کرده اند،نکند تو هم شهرم را فراموش کردی!
باران ،آه باران،،دلم برای قطره های سردت تنگ شده.
دلم هوس قطره های نمناک باران،قدم زدن،در کوچه های تاریک و،نمناک با صدای زیبایت، با صدای خرد شدن برگ های شیشه ای ،کرده.

آسمان شهرم تبدیل به ابرهای خاموش گشته حتی آسمان هم هیزم تر و خشک را باهم سوزاند
خورشید درخشانم صورتش را پوشاند
ماه زیبایم دگر بیرون نیامد.

بدان تا زمانی که باران نیست کودکان شهر سقفشان آسمانیست.
باران،باران برگرد و قلب ها را بارانی کن،،برگرد.

 

امین اصغرزاده


برچسب‌ها: دلنوشته
[ پنجشنبه پانزدهم بهمن ۱۳۹۴ ] [ 15:32 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

این وبلاگ، از  همه ی  دوست‌دارانِ اندیشه های ناب "جلال‌آل‌احمد" و  نیز  همه ی  آن‌هایی که معتقد به آزاداندیشیِ سالم و  منطقی هستند، دعوت به همکاری می‌کند؛

...نیز  از صاحب‌نظرانی که به "نقد" عالمانه اعتقاد دارند.

امـّا  چرا  از  هر دری، سخنـی؟!
باید بگویم که «جلال بزرگ» از هیچ چیز در اطرافش، غافل نبود؛ و  از هیچ نکته‌ای فروگذار نکرد؛
چون که او  «درد دین و جامعه» را  با هم داشت...

ما نیز  به تبعیـّت از آن «روشنفکر جهان‌دیده»، از همه چیز  سخن خواهیم گفت...





امکانات وب
روزنامه پیشخوان در وبلاگ روزنامه آمار