انجمن علمی-ادبی سیّدجلال آل احمد
مردی  که در میقات، خسی شد؛ و  در ادبیّات، کسی؛...  همو   که "جلال آل قلم" بود
پيوندهای روزانه
 

نخستین بار، لقب امام خمینی... +شعر

 

 

ادعا شده  پس از فوت مشکوک سید مصطفی خمینی (در سال 56)،

برای نخستین بار آقای حسن روحانی لقب امام خمینی را برای رهبر کبیر انقلاب به کار برده!

حال این که شاعری مدت ها پیش از وی امام خمینی را با این لقب به کار برده


+

پدربزرگم همیشه با افتخار میگه خودش این شعر رو در یزد پخش کرده...
+
شعری به این غرّایی  در مورد انقلاب های دیگه پیدا نخواهد شد؛

تقدیم به شما به مناسبت انقلاب...


موضوع:
دوری از رهبر و مدح رهبر کبیر انقلاب و مرثیه ی شهدای پانزده خرداد هزار و سیصد و چهل و دو


 

 

 

اصل شعر آقای آزرم:
رهبر برگزیده
ای ز وطن دور، ای مجاهد دربند
ای دل اهل وطن به مهر تو پیوند
نای تو خاموش همچو خشم که در مشت
جان تو در جوش همچو شیر که دربند
گشته به غربت به اندهان وطن جفت
مانده به توران، جدا ز همسر و فرزند
بی تو مبادا به هیچ سینه دلی شاد
بی تو مبادا به هیچ چهره شکرخند
بی تو دروغ است هر که قرب خدا جست
بی تو فریب است هر که خواست دهد پند
بی تو یتیم است درج عصمت اسلام
بی تو غریب است راه دین خداوند
جز دولب تو، لبان همدم فریاد
کاورد از دل برون حقایق دلبند،
بر لب هر مُدعی صلاحِ وطن نیست
گرچه ز لب ریزدش به گاهِِ سخن، قند
ای ز وطن دور، ای امام خمینی!
ای تو علی را یگانه پورِ همانند
گوهر اسلام در تو کرد تجلی
بعدِ گذشتِ هزار و سیصدی و اند
گر تو نباشی، مباد فکرتِ مجموع
گر تو نباشی، مباد خاطرِ خرسند
جز تو شریعتمدار نیست در اسلام
جز تو ز بیت‌النبی نمانده پساوند
وای بر این همرهانِ سست عناصر
رزم رها کردگانِ سست کمربند
نَک که امام بزرگ نیست در این مُلک
های فقیه شریف! تفرقه مپسند!
وای بر آن تندبادِ نیمة خرداد
کانهمه سَروِ بلند را زِبُن افکند
ننگ به جلاد آن پلید که ری را
کرد ز خونِ شهید سرخ چو یاکند۱
مویه بر آن کشتگانِ دشتِ ورامین
سجده بر آن مردمانِ پاکِ برومند
خواست چو اهریمنِ پلید وطن را
یکسره سوداکند به غیر به ترفند،
خواست چو با وام غیر ـ دامِ مذلت ـ
طوقِ اسارت به گردن وطن افکند،
خواست چو با دستِ مستشارِ نظامی
ریشة اسلام را ز خاک وطن کند،
داد چو بیگانه را جوازِِ خیانت
خواست چو این مُلک را ز ننگ بیاکند،
همتِ پاکت نداد رخصتِ خواری
نعره زدی کاین بساط تا کی و تا چند
آتشِ خشمِ وطن زنای تو افروخت
بانگِ تو برخاست چون غریوِ دماوند
نعره زدی بر عراق و مشهد و شیراز
وای زدی بر حجاز و مصر و سمرقند
نعره به دنیا زدی به مردمِ آزاد
از دلِ این مردمِ ستم‌کشِ دربند 

 کزبدِ ضحاک، جانِ مردمِ ایران
هست چوبر آتشِ گداخته اسپند
خلق بر آشفت، همچو سینة عُمان
مُشت برافراشت، همچو قلة الوند
خلق به پا خاست پاسِ دین و وطن را
سخت فرو کوفت، با ستمگرِ پُرفَند
چشم تو روشن که در سراسر ایران
کار تو این تخمِ انقلاب، پراکند
خصم فرو ماند زانکه دید در این رزم
بر تنت از دین و دانش است کژاکند۲
خصم فروماند و حیله کرد چو دزدان
تا که ربودت شبی به حیله و ترفند
لیک تو تنها نئی به بند که ایران
راست به سجنی بزرگ، گشته همانند
حرمت راه تو را پذیرة زنجیر
هست هزاران هزار، مردِ برومند
وانهمه مردانِ مرد، در غل و زنجیر
مانده چو شیران پای‌بستة ارغند۳
گرچه گذر کرده‌اند از مه خرداد
قافلة تیرماه و بهمن و اسفند
گرچه از آن روز خون و خشم گذشته‌ست
در تپش انتظار، سال و مهی چند
یاد تو کی می‌رود ز سینة مردم
نقش تو کی می‌رود ز دیدة دیرند۴
مسند فرمان توراست در همه اسلام
زانسوی آمویه تا کرانة اَروَند
جان منی ای بزرگ رهبر اسلام
یار توام ای سُترگ مرد خردمند
تو به بَرِ عالمان به علم، امامی
من به بَرِ شاعران، به شعر، خداوند
مدح تو شاید مرا، که مردم ایران
مرد و زن از نایِ من، خروش برآرند
بو که ببینم تو را دوباره در این مُلک
بو که ببینم وطن ز روی تو خرسند
بو که ببینم تو را ستاده به محراب
بو که ببینم تو را نشسته براورند
دیر نپاید چُنین شبان نفس‌گیر
زود زند صبحِ انقلاب، شکرخند
وز وزشِ خشمِ خلق، باز ببینیم
کز افق این ابرهای تیره پراکند
خلق ببیند به چوبه‌های مکافات
بر سر هر کوی دشمنی شده آوند
خلقِ جهان یکصدا به تهنیتِ تو
گرم بخوانند این چکامة دلبند
فکر تو پیروز شد به حرمتِ قرآن
نام تو جاوید شد به نامِ تو سوگند
مشهد ـ شهریور ۱۳۴۳

پی‌نویس‌ها:
۱- یاکند: یاقوت
۲- کژاکند: زرهی که در زیر لباس پوشند.
۳- ارغند:‌ خشمگین
۴- دیرند: روزگار

 

 گردآوری: علیرضا احمدی زند

[ شنبه دهم بهمن ۱۳۹۴ ] [ 18:2 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

این وبلاگ، از  همه ی  دوست‌دارانِ اندیشه های ناب "جلال‌آل‌احمد" و  نیز  همه ی  آن‌هایی که معتقد به آزاداندیشیِ سالم و  منطقی هستند، دعوت به همکاری می‌کند؛

...نیز  از صاحب‌نظرانی که به "نقد" عالمانه اعتقاد دارند.

امـّا  چرا  از  هر دری، سخنـی؟!
باید بگویم که «جلال بزرگ» از هیچ چیز در اطرافش، غافل نبود؛ و  از هیچ نکته‌ای فروگذار نکرد؛
چون که او  «درد دین و جامعه» را  با هم داشت...

ما نیز  به تبعیـّت از آن «روشنفکر جهان‌دیده»، از همه چیز  سخن خواهیم گفت...





امکانات وب
روزنامه پیشخوان در وبلاگ روزنامه آمار خصوصی آمار

جاوا اسكریپت

قفل صفحه