انجمن علمی-ادبی سیّدجلال آل احمد مردی که در میقات، خسی شد؛ و در ادبیّات، کسی؛... همو که "جلال آل قلم" بود
| ||
خاطرات کسی که میخواست
فرزندخواندهی »جلال آل احمد» شود
به مناسبت ورود به "ماه آذر"، که "ماه جلال" است، این خاطره را براتون گذاشتیم:
احمد یاسمی، همان کسی است که 44 سال پیش «جلال» میخواست او را فرزندخوانده خود کند.
او در خاطراتش نقل میکند:
«جلال»، آدم بسیار متشخّصی بود. شخصیّت «جلال» طوری نبود که کسی از کنارش ردّ بشود و بعد نخواهد بداند که او کیست!
«جلال» جویای احوال مردم میشد؛ سئوال میپرسید؛ اطّلاعات کسب میکرد...
«جلال» آدم معمولیای نبود. از کوچکترین فرصتها برای ارتباط با مردم استفاده میکرد و بهترین ابزارش هم مردم بودند.
هرکس هم با «جلال» برخورد میکرد، شیفتهی اخلاق و خصوصیّاتش میشد.
«جلال» مرد بزرگی بود.
اینجا کسی قبول نمیکرد که میشود ضدّ شاه و رژیم شد!.. ولی «جلال» حتّی بعد از مرگش در سیاسیشدنِ این منطقه خیلی اثرگذار بود.
«جلال» با اینکه تحت نظر بود، ولی دانشجوها تنهایش نگذاشتند.
به نظر من اگر «جلال»، وزارت فرهنگ و آموزش عالی را آن زمان قبول میکرد، چه بسا انقلاب هم عقب میافتاد!.. چون دانشجوها به «جلال» اعتماد داشتند...
مثل «جلال» حتّی در دنیا کم داریم...
«جلال» با آن ابّهتش، با یک شخص کوچک، کوچک بود؛ و با یک بزرگ، بزرگ...
گرد آوری: سعید جرّاحی 1/ آذر/ 92
برچسبها: جلال آل احمد, خاطره [ جمعه یکم آذر ۱۳۹۲ ] [ 10:55 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
|
||
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |