انجمن علمی-ادبی سیّدجلال آل احمد
مردی  که در میقات، خسی شد؛ و  در ادبیّات، کسی؛...  همو   که "جلال آل قلم" بود
پيوندهای روزانه

ترانۀ نوستالژیک و خاطره‌انگیز

" کـوچـــه "

.

با شعر زیبایی از "فریدون مشیری"

👇

بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن کوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جامِ وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.

در نهان‌خانۀ جانم، گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید:

یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دل‌خواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم؛
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت؛
من همه محو تماشای نگاهت.

آسمان، صاف و شب آرام
بخت، خندان و زمان، رام
خوشۀ ماه فرو ریخته در آب
شاخه‌ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید تو به من گفتی:
از این عشق حذر کن!
لحظه‌ای چند بر این آب نظر کن،
آب، آینۀ عشقِ گذران است،
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است،
باش فردا، که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!

با تو گفتم:‌ حذر از عشق؟؟؟... ندانم!
سفر از پیش تو؟؟؟... هرگز نتوانم،
نتوانم!!

روز اوّل، که دل من به تمنّای تو پَر زد،
چون کبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی،

من نه رمیدم، نه گسستم،

باز گفتم که :

تو صیّادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم، نتوانم!
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب، نالۀ تلخی زد و بگریخت
اشک در چشم تو لرزید،
ماه بر عشق تو خندید!

یادم آید که :

دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم.
نه گـُسَستم، نه رمیدم.

رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشقِ آزرده خبر هم،
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم...

...

بی تو امّا...

به چه حالی من از آن کوچه گذشتم...!

.

.

دانلود ترانه

با صدای "بیژن بیژنـی"

👇

روی عکس کوچه کلیک کنید

👇

.

.

20 / اسفند / 1402

.

.


موضوعات مرتبط: شعر، موسیقی
برچسب‌ها: عاشقانه ها
[ یکشنبه بیستم اسفند ۱۴۰۲ ] [ 4:36 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

این وبلاگ، از  همه ی  دوست‌دارانِ اندیشه های ناب "جلال‌آل‌احمد" و  نیز  همه ی  آن‌هایی که معتقد به آزاداندیشیِ سالم و  منطقی هستند، دعوت به همکاری می‌کند؛

...نیز  از صاحب‌نظرانی که به "نقد" عالمانه اعتقاد دارند.

امـّا  چرا  از  هر دری، سخنـی؟!
باید بگویم که «جلال بزرگ» از هیچ چیز در اطرافش، غافل نبود؛ و  از هیچ نکته‌ای فروگذار نکرد؛
چون که او  «درد دین و جامعه» را  با هم داشت...

ما نیز  به تبعیـّت از آن «روشنفکر جهان‌دیده»، از همه چیز  سخن خواهیم گفت...





امکانات وب
روزنامه پیشخوان در وبلاگ روزنامه آمار