انجمن علمی-ادبی سیّدجلال آل احمد
مردی  که در میقات، خسی شد؛ و  در ادبیّات، کسی؛...  همو   که "جلال آل قلم" بود
پيوندهای روزانه

این سکانس از مسیر تاریخ را بخوانید ...

.

نمیخوام کلیشه‌ای حرف بزنم؛

ولی خیلی‌ها این بخش از تاریخ را نمی‌دانند.

پس این بخش از تاریخ را -برای روشنگری- با هم بخوانیم :

.

... همۀ قضایا از غدیر شروع شد!

وقتی پیامبر خدا(ص) همۀ کاروان‌های برگشته از حجّ را متوقّف کردند تا دستور خدا را ابلاغ کنند:

که "علیّ مرتضی" از امروز جانشین من، و ولیّ خدا، و امیرالمؤمنین است...

و شد " ألیوم أکمَلتُ لَکم دینَکم..."

.

بلافاصله خلیفۀ اوّل (ابوبکر)، و خلیفۀ دوّم (عُمَر)، جلو آمدند، و به ظاهر تبریک هم گفتند!

امّا خدا از دل‌ها باخبر است...!

.

چند ماه بعد، حضرت رسول خدا(ص) در بستر احتضار افتادند، و لحظات آخر عمر بابرکت خود را سپری می‌کردند.

ایشان درخواست می‌کنند تا قلم و دوات بیاورند، تا امر مهمّی را مکتوب کنند.

چون باید ثبت شود تا بعد از ایشان، کسی به راه شیطان نرود !

خلیفه دوّم با یک عبارت موهِن(!) مانع از این کار می‌شود.

... و شد آن‌چه نباید می‌شد !!!

.

پیامبر از دنیا رفتند؛ و امیرالمومنین علی(ع) مشغول غسل و به‌خاکسپاری حضرتشان شدند ؛

امّا بیرون از خانۀ پیامبر، عدّه‌ای داشتند کاری می‌کردند کارستان!!

کاری خلاف دستور خدا ...!

آن‌ها داشتند به سلیقۀ خودشان، برای پیامبر خدا جانشین می‌تراشیدند!!... و تراشیدند!!!

... و ابوبکر خلیفه شد.

مردم دنیازده هم سکوت کردند!!!

.
گذشت؛ فقط چند هفته از رحلت پیامبر خدا گذشت.

عـُمَر به دستور ابوبکر، و بدون توجّه به امر خدا و شایستگی علیّ مرتضی، برای بیعت گرفتن از علی (ع) به خانۀ ایشان هجوم برد.

عمر، امّا خشن‌تر و دیکتاتورتر از ابوبکر بود. او دستور داد که همه باید بیعت کنند، حتّی علی!

امّا امام علی (ع) امتناع کردند؛ چون این کار، خلافِ امر خدا بود.

عـُمر، و آن غلام وحشی‌اش " قُـنفـُذ"، به درِ خانه علی(ع) آمدند، تا ایشان را مجبور به بیعت اجباری کنند!

حضرت از خانه بیرون نیامدند.

آنها شروع کردند به توهین!

بانوی خانه، یعنی همسر مولا، فرزند رسول خدا، فاطمه زهرا که غیرت زنان اهل عالم بودند، نتوانستند در برابر این توهین‌ها آرام بگیرند.

ایشان به پشت در آمدند و خودشان را معرّفی کردند،

تا شاید که آن "از خدا بی‌خبران" متوجّه بشوند که کجا آمده‌اند!

ایشان فرمودند: منم فاطمه، دختر رسول خدا ...

امّا قنفذ -که لعنت خدا بر خودش، و اربابـش باد- آتش به درِ خانه حضرت انداخت!

و وقتی درِ خانه، نیمه‌سوز شد، آن ملعون، غلاف شمشیر به دست، با لگد به در زد...!

و حضرت زهرای اطهر(س)، پشت در ایستاده بودند؛ و میخ در...!

.

...

+ گاهی شیاطین ، مسیر تاریخ را تغییر میدهند...!

.

سالروز شهادت حضرت فاطمۀ زهرا(س)

سعید جرّاحی 6/10/401 -

.

.

+ ممنون از آن بزرگواری که متذکّر نکته‌ای شدند.

و ممنون از عزیزانی که این پست را منتشر کردند...

.

.

.

👇👇👇👇

بازدید از صفحۀ اصلی وبلاگ

.

.


موضوعات مرتبط: دینی، تاریخی
برچسب‌ها: امام علی, حضرت زهرا
[ سه شنبه ششم دی ۱۴۰۱ ] [ 11:34 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

این وبلاگ، از  همه ی  دوست‌دارانِ اندیشه های ناب "جلال‌آل‌احمد" و  نیز  همه ی  آن‌هایی که معتقد به آزاداندیشیِ سالم و  منطقی هستند، دعوت به همکاری می‌کند؛

...نیز  از صاحب‌نظرانی که به "نقد" عالمانه اعتقاد دارند.

امـّا  چرا  از  هر دری، سخنـی؟!
باید بگویم که «جلال بزرگ» از هیچ چیز در اطرافش، غافل نبود؛ و  از هیچ نکته‌ای فروگذار نکرد؛
چون که او  «درد دین و جامعه» را  با هم داشت...

ما نیز  به تبعیـّت از آن «روشنفکر جهان‌دیده»، از همه چیز  سخن خواهیم گفت...





امکانات وب
روزنامه پیشخوان در وبلاگ روزنامه آمار