|
انجمن علمی-ادبی سیّدجلال آل احمد مردی که در میقات، خسی شد؛ و در ادبیّات، کسی؛... همو که "جلال آل قلم" بود
| ||
|
حتّی آب و آدامسی که خوردی و نخوردی...!
1) در یکی از قسمتهای برنامه "زندکی پس از زندگی"، یه آقایی تعریف میکرد: آدامسی را باز کردم که بخورم؛ و پوست کاغذی اونو از پنجرۀ ماشین انداختم بیرون. وقتی روح از بدنم خارج شد، تمام اتّفاقاتی که اون کاغذ در مسیرِ بیرون افتادن از کاغذ براش افتاد، تا بسته شدن راهِ آب، تا آلوده شدن مسیر... همه را ازم مؤاخذه کردند... ------------- 2) در یکی دیگر از قسمتهای این برنامه، یه آقایی تعریف میکرد که: وقتی روح از بدنم خارج شد، کوچکترین جزئیّات زندگی را که بهش فکر نمیکردم را هم آوردند جلوی چشمم! ایشون میگفت: حتّی اون باقیماندۀ آبی که از لیوان خوردم و نصف اونو ریختم بیرون را هم ازم بازخواست کردند !!
گردآوری: سعید جرّاحی 15/2/1400 موضوعات مرتبط: دینی برچسبها: رمضان [ چهارشنبه پانزدهم اردیبهشت ۱۴۰۰ ] [ 21:31 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
|
||
| [ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] | ||