انجمن علمی-ادبی سیّدجلال آل احمد
مردی  که در میقات، خسی شد؛ و  در ادبیّات، کسی؛...  همو   که "جلال آل قلم" بود
پيوندهای روزانه

 

حتّی آب و آدامسی که خوردی و نخوردی...!

 

1) در یکی از قسمت‌های برنامه "زندکی پس از زندگی"، یه آقایی تعریف میکرد:

آدامسی را باز کردم که بخورم؛ و پوست کاغذی اونو از پنجرۀ ماشین انداختم بیرون.

وقتی روح از بدنم خارج شد، تمام اتّفاقاتی که اون کاغذ در مسیرِ بیرون افتادن از کاغذ براش افتاد، تا بسته شدن راهِ آب، تا آلوده شدن مسیر... همه را  ازم مؤاخذه کردند...
 

-------------

2) در یکی دیگر از قسمت‌های این برنامه، یه آقایی تعریف میکرد که:

وقتی روح از  بدنم خارج شد، کوچکترین جزئیّات زندگی را که بهش فکر نمیکردم را  هم آوردند جلوی چشمم!

ایشون میگفت:

حتّی اون باقیماندۀ آبی که از لیوان خوردم و نصف اونو ریختم بیرون را هم ازم بازخواست کردند !!

 

 

گردآوری: سعید جرّاحی 15/2/1400  


موضوعات مرتبط: دینی
برچسب‌ها: رمضان
[ چهارشنبه پانزدهم اردیبهشت ۱۴۰۰ ] [ 21:31 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

این وبلاگ، از  همه ی  دوست‌دارانِ اندیشه های ناب "جلال‌آل‌احمد" و  نیز  همه ی  آن‌هایی که معتقد به آزاداندیشیِ سالم و  منطقی هستند، دعوت به همکاری می‌کند؛

...نیز  از صاحب‌نظرانی که به "نقد" عالمانه اعتقاد دارند.

امـّا  چرا  از  هر دری، سخنـی؟!
باید بگویم که «جلال بزرگ» از هیچ چیز در اطرافش، غافل نبود؛ و  از هیچ نکته‌ای فروگذار نکرد؛
چون که او  «درد دین و جامعه» را  با هم داشت...

ما نیز  به تبعیـّت از آن «روشنفکر جهان‌دیده»، از همه چیز  سخن خواهیم گفت...





امکانات وب
روزنامه پیشخوان در وبلاگ روزنامه آمار خصوصی آمار

جاوا اسكریپت

قفل صفحه