انجمن علمی-ادبی سیّدجلال آل احمد
مردی  که در میقات، خسی شد؛ و  در ادبیّات، کسی؛...  همو   که "جلال آل قلم" بود
پيوندهای روزانه
 

داستان

آخرش باید رفت...




هنگام غروب خورشيد فرا رسيده بود ...!
گويي خورشيد ميخواهد خود را از ديده ها پنهان كند ..  و به آن سوي جهان بتابد ..


در آن هنگام كه پرندگان از شاخه هايي به شاخه هاي ديگر پر ميزدند،

و صداي چهچۀ آنها كه قطع شدني نبود و سكوت را از جنگل ميگرفت،
ماه رخ خود را نمايان كرده است و نور آن از ميان شاخ و برگ ها بر سقف چوبي پير مرد ميتابد.

گويي صداي اين پرندگان تمامي ندارد و يا انگار خبر مهمي براي پيرمرد دارند ..

قطره هاي باران كه به شاخه هاي درختان برخورد ميكردند، صداي هولناكي را در دل جنگل بوجود مي آورند.

پيرمرد كه در آن كلبۀ چوبيِ درويشي زندگي ميكرد،  دلق خود را بر دوش انداخت و روانۀ جنگل شد ...

از ميان درختان عبور ميكرد !!

تمام درختان دست هايشان به سوي آسمان بلند كرده بودند. گويي با پرودگار خود راز و نياز ميكردند ..

پيرمرد كه نفسش تنگ شده بود، تلاش ميكرد تا خود را به رودخانه برساند.

انگار پيرمرد مي دانست كه نفس هاي آخرش هست .....!

ماه كه ميدانست پيرمرد به سختي نفس مي كشد اشك مي ريخت،

و از اشك هايش گودال هايي در دل جنگل وجود مي آورد!

در و ديوار هاي كلبۀ پيرمرد، غم گرفته بود؛ گويي ديگر كسي نيست دست نوازش بر رخ ديوارها بكشد !!

درختان از غم پيرمرد كمرهايشان يكايك  خم ميشد.

صداي چهچۀ پرندگان بيشتر و بيشتر ميشد!

پيرمرد بر درختي تكيه كرد؛ گويي نفس هايش ديگر توان ياري نداشتند ..!

پيرمرد با اين كه نفس هاي آخرش بود با صداي گرفته با درختان و كلبۀ خود سخن ميگفت:

اي درختان سرو! شما فرزندان من بوديد !
اي پرندگان! شما غم خواران من بوديد؛ شماها براي غم من، آواز ميخوانديد و براي شادي ام پرواز ميكرديد.

شما را به خالقتان مي سپارم
شما دست پرورده هاي  پروردگار هستيد ..
من به سوي خالق شما ميروم...

از غم من اندوهگين مباشيد كه او شما را ياري خواهد كرد؛ زيرا او خالق شماست!!
...

پيرمرد در حالي كه به درخت تكيه داده بود چشمهايش را  مي‌بندد...!!!!

 


ارسال: محمّد امین دهقان

[ چهارشنبه سوم آبان ۱۳۹۶ ] [ 19:51 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

این وبلاگ، از  همه ی  دوست‌دارانِ اندیشه های ناب "جلال‌آل‌احمد" و  نیز  همه ی  آن‌هایی که معتقد به آزاداندیشیِ سالم و  منطقی هستند، دعوت به همکاری می‌کند؛

...نیز  از صاحب‌نظرانی که به "نقد" عالمانه اعتقاد دارند.

امـّا  چرا  از  هر دری، سخنـی؟!
باید بگویم که «جلال بزرگ» از هیچ چیز در اطرافش، غافل نبود؛ و  از هیچ نکته‌ای فروگذار نکرد؛
چون که او  «درد دین و جامعه» را  با هم داشت...

ما نیز  به تبعیـّت از آن «روشنفکر جهان‌دیده»، از همه چیز  سخن خواهیم گفت...





امکانات وب
روزنامه پیشخوان در وبلاگ روزنامه آمار خصوصی آمار آمار2