انجمن علمی-ادبی سیّدجلال آل احمد مردی که در میقات، خسی شد؛ و در ادبیّات، کسی؛... همو که "جلال آل قلم" بود
| ||
داستان
قرص سردرد و فروشندۀ زرنگ
پسر تگزاسی برای پیدا کردن کار به راه افتاده و به یکی از فروشگاههای بزرگ که همه چیز میفروشند (Everything Under a Roof) در ایالت کالیفرنیا رفت. مدیر فروشگاه به او گفت : یک روز فرصت داری تا به طور آزمایشی کار کرده و در پایان روز با توجه به نتیجۀ کار در مورد استخدام تو تصمیم میگیریم. در پایان اوّلین روز کاری، مدیر به سراغ پسر رفت و از او پرسید: چند مشتری داشته است ؟ پسر پاسخ داد: یک مشتری! مدیر با ناراحتی گفت: تنها یک مشتری!؟ بی تجربه ترین متقاضیان در اینجا حدقل ۱۰ تا ۲۰ فروش در روز دارند. حالا مبلغ فروشت چقدر بوده است ؟ پسر گفت: ۱۳۴,۹۹۹٫۵۰ دلار مدیر فریاد کشید : ۱۳۴,۹۹۹٫۵۰ دلار …..؟ مگه چی فروختی ؟ پسر گفت: اوّل یک قلاب ماهیگیری کوچک فروختم، بعد یک قلاب ماهیگیری بزرگ، بعد یک چوب ماهیگیری گرافیت به همراه یک چرخ ماهیگیری ۴ بلبرینگه. بعد پرسیدم کجا میرید ماهیگیری ؟ گفت : خلیج پشتی. من هم گفتم پس به قایق هم احتیاج دارید و یک قایق توربوی دو موتوره به او فروختم. بعد پرسیدم ماشینتان چیست و آیا میتواند این قایق را بکشد؟ که گفت هوندا سیویک ، من هم یک بلیزر دبلیو دی۴۴ به او پیشنهاد دادم که او هم خرید. مدیر با تعجب پرسید : او آمده بود که یک قلاب ماهیگیری بخرد و تو به او قایق و بلیزر فروختی؟ پسر به آرامی گفت: نه! او آمده بود یک بسته قرص سردرد بخرد که من پیشنهاد ماهیگیری بهش دادم.
موضوعات مرتبط: داستان، اقتصادی [ جمعه سوم شهریور ۱۳۹۶ ] [ 22:31 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
|
||
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |