انجمن علمی-ادبی سیّدجلال آل احمد مردی که در میقات، خسی شد؛ و در ادبیّات، کسی؛... همو که "جلال آل قلم" بود
| ||
زیارت مزار جلال آل احمد +عکس
فروردین 94 بود؛ که بنا به دلایلی باید تجدید زیارتی میکردم با مزار جلال آل احمد. جنوب تهران، شهرری، نزدیک حرم شاهعبدالعظیم(ع)، مسجد آیتالله فیروزآبادی..
وقتی از مترو پیاده میشید، و از ایستگاه میایید بیرون، اوّلین صحنهای که میبینید، همین صحنه است: قطار ... (موزهای با عنوان "ماشین دودی"، اوّلین قطار ایـران) قطار، برای اوّلین بار در زمان قاجار به ایران آمد.
.
.
بعد از زیارت حرم حضرت شاهعبدالعظیم(ع) دقیقاً خیابان مقابل حرم، به مسجد فیروزآبادی میرسیم؛ مسجدی با قِـدمَت زیاد ؛ و میزبانِ مزار خیلی از بزرگان این سرزمین...
.
.
داخل مسجد ردیف اوّل یه حسّی، به طور ناخودآگاه، آدم را به سمت مزار "جلال" میخونه...
.
.
از دور، تنها سنگ مزاری که با چند شاخه گل مزیّن شده بود، خودشو نشون میداد... . . . .
متولّـد 11 آذر 1302 و مقتول (شهید) به دست ساواک، در روز چهارشنبه 18 شهریور 1348 . . . .
سنگ قبری، با کمترین عبارت حکّ شده؛ امـّا یک دریا حرف برای گفتن و شنیدن... مزیّن به امضای جلال آل احمد
با اعتقاد این را میگم: که توی اون فضا، میشه با جلالِ حیّ و حاضر و زنده حرف زد...
جلال آل احمد، در روزهای آخر عمرش، حسّ کرده بود که باید عجله کند...! حسّ کرده بود که فرصتی ندارد... و این عجله را همسرش (خانم دکتر سیمین دانشور) بارها پس از قتلش بازگو میکرد؛ که جلال مدام میگفت: وقت نداریم...
قرار بود پیکر "جلال" در این مزار، به صورت امانت دفن شود؛ و پس از مدّتی با ساختن مقبرۀ جدید، به محلّ دیگری منتقل شود؛ ولی این اتّفاق هرگز نیفتاد ...!
روحش شاد.
سعید جرّاحی 18/6/94
برچسبها: جلال آل احمد, سفرنامه, قطار [ چهارشنبه هجدهم شهریور ۱۳۹۴ ] [ 0:11 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
|
||
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |