|
انجمن علمی-ادبی سیّدجلال آل احمد مردی که در میقات، خسی شد؛ و در ادبیّات، کسی؛... همو که "جلال آل قلم" بود
| ||
|
موقع پیاده شدن، هول نـشید!!
امشب داشتم از جشن برمیگشتم؛ دیدم یه پیرمرد با نوۀ حدوداً 10 سالهاش کنار خیابان، منتظر تاکسی ایستاده. هوا تاریک بود؛ و آن گوشهای که این دو نفر ایستاده بودند، زیاد به چشم نمیآمد. ایستادم، و سوارشان کردم که تا یه جایی برسونم. پیرمرد بیچاره که معلوم بود خسته شده، میگفت: خیلی وقته که منتظر تاکسیه؛ ولی هیچ خبری نیست! خلاصه وقتی به مقصد رسیدند، گفت کرایهتون چقدر میشه؟ گفتم نه پدرجان! مسافرکشی نمیکنم؛ امروز عیده؛ صلوات بفرستید و خیر پیش. بنده خدا، هم خوشحال شد، هم هول شد! چون موقع پیاده شدن گفت: سال خوبی داشته باشید!!! 😂
سعید جرّاحی 27/4/1401 روز عید غدیر
👇👇👇👇
برچسبها: خاطره [ دوشنبه بیست و هفتم تیر ۱۴۰۱ ] [ 23:8 ] [ انجمن جلال آل احمد ]
|
||
| [ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] | ||